« طريق عشق »
طريق عشق مـرا ، بيان نـشاید کرد
که ظاهرش ، بَـرِ1 پیر و جوان نشاید کرد
زِ سوز و آهِ دل من ، خدا چه باید کرد
که صبر سوختن آن ، توان نشاید کرد
هزار طرّه ی2 مشکین زِ آه من سوزد
ز سوز آتش عشقـم ، بیان نشايد كرد
عجب طریقه ی عشقی،عجب خطرناکس
که صحبتش بَـرِ خلق جهان نشاید کرد
که یار عشق آن پهلوان بِـشد، نَـبُد3 قابل
حکایتـش بـرِ آن ناتوان نشاید کرد
فراق4 عشق و امیدی که دارم از یارم
شکایتـی بر غیری ، از آن نشاید کرد
به خاک درگه ، آن یار آرزومندم
که کار غیر رضایش ، یکی نشايد كرد
منم که با سر تسلیم، در بَـرش هستم
اجازه تا ندهد، یک سر تکان نشاید کرد
دهن ببند حسن،این چه صحبتس کردی
که شاه ، عیش نهان با گدا نشاید کرد
بشر کجا و کجایَـس خدای لم یزلی
که جز قضا و رضایش به من نشاید کرد
بشر چه بودی ، اگر لطف آن نمی بودی
منم منم ، به بـرش ادعا نشاید کرد
هزار نکته ی باریکتـر زِ مو بنگر
زِ حکمتش سر مویَش کم نشاید کرد
امید عشق من ، آن را بُوَد ولی آن را
یکی امید طریقه ی عشقش نشان نشایدکرد
هزار مرتبه می سوزم زِ عشق ، ولی
دراز دستی آن را ، طلب نشاید کرد
قبول عشق مرا ، هیچ نـنگرد آن یار
از آنکه حاجتی از ما ، طلب نشاید کرد
زِ حُسن روز ازل ، هر کسی که آبادس
زِ رنگ رویت ، زشتی عمل نشاید کرد
یکی است عشق درونم،برون نشاید کرد
که آشکار بـرِ مردمان نشاید کرد
زِ اولش ، ره ایمان و کفـر همـره بود
همین زمان نبود، این عجب نشاید کرد
محمد(ص)است وابوجهل و بولهب وعلی(ع)
اطاعتشان چو همان بولهب ، نشاید کرد
رضا به قناعت بُوَد و پاکدلی
رضایتس به دو صد کوه زر، نشاید کرد
صدا برش به در آور ، چو نغمه ی داود
که عَرعر5 به برش، مثل خر نشاید کرد
بشر کجا بُد ، اگر لطف او نَـبُد اول
هزار حیف ، که این امتحان نشاید کرد
به خانقاه و به مسجد نمی توان بیـنیش
که پا زِ حدِ گلیمت ، بِدر نشاید کرد
دلا به حکم نظامش،بشو تو چشمی وگوش
نظارتـی به نظامـش ، ابد نشاید کرد
تو کور دل ،که به راهش نرفته ای هشدار
همان رهی که نمودس، غلط نشاید کرد
رضایتش بِـطلب ای حسن،به عجز6 شبی
که غیر از این، زِ رضایش طلب نشاید کرد
***
1- پیش 2- زلف و موی پیشانی 3- نبود 4- دوری – جدایی 5- صداي الاغ 6- ناتوان گردیدن
بسیاردلچسب وزیباست