عاقبت عشق

دیگر این شهر بدون تو تماشایی نیست

شور عاشق شدن و مستی و رسوایی نیست

کوه و دریا وبیابان وچمن زار یکی ست

بی تو هیچ منظرهایی لایق زیبایی نیست

هرسکوتی که نه از روی رضایت باشد

شعله ی آتشِ  دلسوخته پیدایی نیست

گفتی از من بگذر دل به کس دیگر ده

بی وفا این دل بیچاره که هرجایی نیست

 بیمی از موج ندارم که به ساحل ماندم

قایقی منتظر این دل دریایی نیست

روزها خسته و تکراری و خواب آلودند

خبری از هیجان و شب شیدایی نیست

هرچه گفتند به گوش دل دیوانه نرفت:

عشق را عاقبتی جز غم و تنهایی نیست