آخرِ ماه شده وای به ما
موعدِ قسط و چک و وام شده وای به ما
باز چشمِ پدری
روی طرحِ قالی خانهشان قفل شده وای به ما
مادری پایِ سماور
استکان در دستش،باز در فکر و خیال
آب سرریز شده وای به ما
دخترِ خانه سرمشق جدیدی دارد
باز انگار نوبتِ برگه ی اخر شده است
وای به ما
*زنگ در جیرکنان یکباره
می شکافد پرده ی فکر و خیال
باز طلبکار و قرض عقب افتاده
باز همان سوال تکراری رخ داده
-چه کنم با چه رویی باز کنم؟
در؟نه،گره ای ک به زندگی افتاده
*مادر از صدای مرد به خود امده
دست خود فوت کنان می پرسد
-چه شده ای مرد هراسانی؟؟
داد از این حال بدو بی سامانی
در دلِ خود اما او
خوبِ خوب می داند
دردِ یک مردِ میانسال و
خوره ای ک به جانش افتاده
*رفته سمت در با سلام و صلوات
دیده ک مرد همسایه ست
جعبه ای انار در دستش
خانه به خانه،به فکر فروش افتاده
-همسایه باغِ من انارش رسیده
قرمز و درشت وخوشمزه
هرکه دیده دهانش اب افتاده
*در دل زن اما اشوب است
-چندم است؟کدوم ماهیم؟
باز فصل انار شده است؟؟
ای خدا اخر
چه کسی دنبال فصل ها افتاده؟
میوه ی خوبیست اما
حسرت به دلم افتاده
ازکدام کوچه فردا ببرم
پسرم را که خردسال است
تا نبیند انارو هوس نکند
تا نگاهش به میوه ها نیفتاده
*در را با دنیایِ سوال
بسته و به خانه برگشته
پسرک پشت پنجره گویا
شاهد ماجرا بوده
حرف خود را می خورد و آن شب
سیر به رخت خواب افتاده
*وقت شام است و بوی کباب؟
نه غذایی خوش تر
در حیاطِ خانه راه افتاده
-به گمانم باز همسایه
از حج تمتع برگشته
باز شیطان را سنگ زده
باز چشمش به کعبه وخدا افتاده
اوکه تا نزدیکی خدا رفته
چطور یاد دعوتِ ما نیفتاده؟
مادر مگر نمی داند؟
سفره ی ما کنجِ این خانه
خالی از طعام افتاده
-دختر قشنگم بخاب
این سوالها چیست میپرسی
مدتِ زیادیست این جهل
بین مردم جا افتاده
*در اتاق خانه پدر اما
در حال کلنجار است
_این چندمین بارِ شرمساریست؟
_این چ دردیست به قلبم افتاده؟
*میشود صبح و مادر
سرداده صدای بیدار شوید
پدراما ارام و بی تکان
گویی او
به خوابی عمیق افتاده
*مانده تنها مادر با
دو فرزندِ نابالغ
بعد از این مسیرِ انها
به قبرستانِ محل افتاده
*درهمان گیرودار مردِهمسایه
جعبه ای انار اورده
مِن مِن کنان ان را
کنجی از حیاط جا داده
زنِ حاجی گوشت اورده
-بچه هایت نحیف شده اند
به نظر
دردِ بی پدری به جانشان افتاده
بقالِ محل بلند
فاتحه سر داده
وقت رفتن یاد قرضِ عقب افتاده
دستی به ریش کشیده وگفته
نیازی نیست به عجله
رسمِ همسایگی از یاد نیفتاده
*امشب در آن خانه
بلوایِ هر شب نیست
انگار همه ی کارها بر
وقفِ مراد افتاده
سرسفره اما جایِ
کوهی تکیه گاهی خالیست
مادر و پسرو دختر
هر سه یک سوال دارند
همه امدند برای کمک اما
چقدر دیر به یادشان افتاده؟!
*این تعجب برای من نیز
بارها پیش افتاده
که چرا تا در سه جلدمان
ردِ مهرِ فوت شده نیفتاده
فکر کمک، دست گیری
گوشه ای پرت ازذهنِ
همه ادمها افتاده
کاش این جمله یادمان باشد
چون به وقت است یک درد است
چون که دیر شود اما
هزار درد افتاده
...
دستمریزاد