جمعه ۲ آذر
شبها اگر مثل زخم هایم دهن باز کنند شعری از محمد یوسف وند(دمان)
از دفتر شعرناب نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۷ فروردين ۱۳۹۹ ۲۲:۲۱ شماره ثبت ۸۳۷۱۳
بازدید : ۶۲۱ | نظرات : ۷
|
دفاتر شعر محمد یوسف وند(دمان)
آخرین اشعار ناب محمد یوسف وند(دمان)
|
شبها اگر قصه بگویند
اولین قصه را برای تو تعریف میکنند
قصه ی خودت را
تو از زبان من
تو زیبایی!
نه از زبان من
قصه تو زیباست
داستان جای خالی تو زیباست
اما زبان حال من چه میگوید؟
چرا شبها قصه میگویند هر شب؟
چرا هر شب قصه ی تو و گوشهای من؟
شبها اگر قصه بگویند!
خسته میشوند از تکرار نبودنت در قصه من
اما من نه
نه خسته میشوم
نه نا امید
اما شبها خسته از نبودنت
و روزها نا امید از آمدنت
و من
چشم دوخته ام به رفت و آمد خورشید و ماه
چرا خسته نمیشوند؟
به همان دلیل که من!
شبها اگر قصه بگویند...
باید بیدار بمانی تا سحر
تا رسیدن کلاغ سیاه لعنتی به خانه
تا رسیدن من به تو
تا پایان شمردن ستاره ها
باید بمانی...!
باید مستجاب شوی
حتی اگر شبها خوابیدند
تو باید قصه بگویی
نباید قصه مان بی پایان باشد
هرچند...
تو پایان را درک نمیکنی!
اما ستاره ها روزی تمام میشوند
شبها اگر قصه بگویند!
آبرو داری میکنند
از اشکهایم نمی گویند
از خشکی چشمهایم
از داد و بیداد هایم بر سر تو
چیزی نمیگویند
شب اگر قصه بگوید
روز صبوری میکند
نمی آید تا قصه نبودنت تمام شود
نمی آید تا شمردنت تمام شود
نمی آید تا بیایی...
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.