سیزده بدر...
بی تو سیزده را بِدر نخواهم کرد
من از این سین گذر نخواهم کرد
بی تو من از هراس سیلاب ها
سوی قله سفر نخواهم کرد
بی تو حتی سپیده دم بزند
رو به قبله نظر نخواهم کرد
* سیزده را چطور بِدر گویم
تو که نیستی، کجا سفر گویم؟
تو نباشی سبزه ها چون میخند
باغ و بُستان و چشمه، تاریخند
جاده ها هم به سوی قربانگاه
صف به صف همیشه چون تیغند
کوه ها هم اگر نباشی تو
همگی ماورای مریخند
* سیزده را چطور بِدر گویم
تو که نیستی، کجا سفر گویم؟
گفته بودم هفت سین نشانم من
تا که آمد این غزل بخوانم من
خوش نشاندی کنار من سُنبل
سرمه راندی برای من ای گل؟!
عشق، سازیست که از تو می جویم
جانمازم، من از تو می گویم
* سیزده را چطور بِدر گویم
تو که نیستی، کجا سفر گویم؟
گر نباشی دگر چه لطفی هست
من که هستم، به تو امیدی هست؟
سیزده هم بدون تو نحس است
کل روز در دلم ز تو بحث است
سیزده روز دو دیده بارانیست
چون تو نیستی دلم که زندانیست!
* سیزده را چطور بِدر گویم
تو که نیستی، کجا سفر گویم؟
محمد مهدی ناصری (مطهران)