به گمانم انسانم
یا اینکه
درختم
شاخ و برگ در آوردم
ریشه در خاکم
میوه های رسیده ای
بر درخت چون نگینی درخشان
آماده چیدن دارم
که ز میوه های رسیده خود
نخورده ام
مزه مزه نچشیده ام
من انسانم یا درختم
به گمانم هر دویم
چرا
چون کشاورزان
معبر آب باز می کنم
پای مزرعه کشتزارم
امسال
که خروار خروار گندم کاشتم و
خوشه ای برداشت نکرده ام
کو کجاست
دسترنج های شبانه و روزی یم
انسانی یا زمین کشاورز یم
اما عجیب تر
در اقلید تلخی ها
ملکه زنبور شده ام
بر گل ها پر می زنم
بوسه بر شهد گوارای ایشان می زنم
انگشتانم مبهوت و
منتظر به تست شیرینی
کندوانم مانده
که ز شهد شیرین
کندوان گل های بهارانم
هنوز
نچشیده ام
شمع لذیذ شهد وجودم
طعم شیرین پای سفره ی
کدام
نابرده رنجی شده
انسانم یا ملکه زنبورم
به گمانم هر دویم
سهم سفره ی دلبندانم
را
راهزنها بردن
غارت کرد ن
خورد ن
اما در عوض ثمره ی باغ هایم
صندوق صندوق میوه هایم
گنجینه سرشاری شده
که
می چینند
می ریزند و می پاشند
انسانم. درختم. زمین کشاورزیم
ملکه زنبورم.
یا همه اینهایم
دردی ز ریشه های جانسوز در سینه دارم
زخمی ز نیش های دشنه در پهلو
ز طلبکاران پر توقع این زمانه دارم
و حسابش را دادم
به خدایی که انصاف دار ِ
زمین گردی ست
که به ز هر
دستی بدهیم
به همان دست پس می گیریم
دستانم را ببین
پر ز الطاف خدای دادگریست
که به خواست و اراده ی او
ریشه ی استوار درختی در زمینم
محصولات پر بارِ کشتزار کشاوزیم
ملکه زنبورهای کندوهای عسل
این حوالیم
که صبر اعیوبش
بیش ز
تحمل دنیای بدی هاست
بمان و نگاه کن
که به موقعش چطور
به میدان می آید
همان که دریا را مسیر نجات
یارانش
کوه را ماوای استراحت خوبانش
و آتش سوزان ظلم را
گلستان ابراهیم یکتا پرستش
قرار داد.
به نا گاه در گلوگاه
در شاهراه ی دوران
با قهر و غضب می اید
انسان را اشراف مخلوقاتش
می خواهد
روزگار یست عجیب و غریبی ست
که به امر خدا
بیماری افتاده به جان آدمیان
پاکیزه می کند
عالم آلوده بدست همین
پر مدعای زمینی
دلی آرام داریم
که اویی داریم دادگر
و مراقب همه ما
برایش فرقی ندارد
بنده ی
غنی ظالم
یا
فقیر دهان فرو بسته ی
رو به خدای عالم ساکنان
روی کره ی خاکی زمین
و ایا
نگرانی در زیر سایه ی
او معنایی دارد .
دست هایمان تهی
خالی ست
رحمتی و عنایتی عطا بفرما
لطیفا عزیزا کریما
به مزرعه زندگیمان
کشتزار دنیایمان
سروده ی _ روح انگیز امیدی _
فرح _ شیراز
1499/1/12