جمعه ۲ آذر
بحرطویل \\\\\تقدیر تنهایی\\\\\ شعری از کامیار کریمی
از دفتر رزا نوع شعر
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۱ ۰۰:۵۵ شماره ثبت ۸۳۴۵
بازدید : ۷۷۹ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب کامیار کریمی
|
الا ای مرد تنهایی و یا بانوی تنهایی که از هرجای این دوّار دنیایی و زآنجایی ومی آیی و اینجایی و بینایی و این دفتر تو میخوانی و با هر مسلک و راهی که همپایی و همراهی و با هر دین و آیینی که می دانی و در دل نور و در سر شور و نامش در گلو داری ،تو مسلم یا که ترسایی، یهودی یا اهورایی و هندو یا برهمایی و حتی گر که از هر دین و ایمانی ز بُن عاری و بی آنی وگر اندک نمی دانی و بی نامی و بی کامی و پر خامی و از عامی و یا دانی تو بسیاری و بهنامی و بر بامی و در کامی و ملایی و گر هم بنده ای بی بند و آزادی و یا در بند و زندانی ،ندارد فرق چندانی و چونان یکی ماری که در غاری سرا داری و عاری از یکی یاری و آری دون ز همپایی و پس تنهای تنهایی .
هماره هان نه گهگاهی تو نالانی و گریانی و چون ابر بهارانی و می باری و می باری و از اندوه سرشاری و زانو در بغل داری و سر در زیر و تو داری. برای یک دمی عاری از این کابوس بیداری تو ناچاری پناه آری به سازی یا که آوازی و آوای هم آوازی و طنازی انبازی که بهر سود از روی نیازی میکند اینگونه غمازی و پنداری که گویی بر فرازی اوج پروازی و دیگر بی نیازی با وجود یار و انبازی مجازی.
پس از آن اندکی در باد آن یار سرابی چونکه خوابی لاجرم شاداب و البابی تصور می کنی دور از غم و اندوه دون یاری تو حالا دیگر آرامی و کردی ماتم تنهاییت بازنده در بازی ولی افسوس ناگاهی به اندک پلک کوتاهی و چون آهی تو آگاهی که بودی در توهم های بس واهی و اندر اوج ناگاهی و حالا هم پر از اندوه و پر آهی که آگاهی تو آنی که شدی بازنده در بازی ز انبازی که بوده نا هم آوازی موازی و مجازی و تو دریابی که آن رویای کوتاهی که بایاری و آرامی نبوده جز همان آرامی نامی که آید بعد آن طوفان بدنامی و دارد با خودش دریای ویرانی و انگاری که از چالی برون گشتی و افتادی تو در چاهی، و اکنون هم قرین و غُلِّ قارین قعر غاری غمزده در قهقرایی .دوباره باز می باری و بیماری و بیزاری نمی یابی چرا چون و چرای این چرایی را ؛چرا همواره ناچاری به حمل بار تنهایی؟!
الا یا هر که تنهایی نمی یابی جوابی جز همین پاسخ که می خوانی ؛ که بهر تو مقدر کرده قادر قَدَرِ دون قدر تنهایی و هرگز نارهایی زین سیه تقدیر حزن آلود و هم دلگیر تنهایی و میدانی که در تغییر تقدیری الهی ناتوانی و نداری بخت تدبیری چنانی و همی تا آخرین نایی که اندر سینه ات داری بدان همواره بی یاری و تنهایی و تنهایی ، همی تنهاترین تنها دل و تنهای تنهایی...
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.