سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        بحرطویل \\\\\تقدیر تنهایی\\\\\

        شعری از

        کامیار کریمی

        از دفتر رزا نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۱ ۰۰:۵۵ شماره ثبت ۸۳۴۵
          بازدید : ۷۸۱   |    نظرات : ۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر کامیار کریمی

        الا ای مرد تنهایی و یا بانوی تنهایی که از هرجای این دوّار دنیایی و زآنجایی ومی آیی و اینجایی و بینایی و این دفتر تو میخوانی و با هر مسلک و راهی که همپایی و همراهی و با هر دین و آیینی که می دانی و در دل نور و در سر شور و نامش در گلو داری ،تو مسلم یا که ترسایی، یهودی یا اهورایی و هندو یا برهمایی و حتی گر که از هر دین و ایمانی ز بُن عاری و بی آنی وگر اندک نمی دانی و بی نامی و بی کامی و پر خامی و از عامی و یا دانی تو بسیاری و بهنامی و بر بامی و در کامی و ملایی و گر هم بنده ای بی بند و آزادی و یا در بند و زندانی ،ندارد فرق چندانی و چونان یکی ماری که در غاری سرا داری و عاری از یکی یاری و آری دون ز همپایی و پس تنهای تنهایی . 
        هماره هان نه گهگاهی تو نالانی و گریانی و چون ابر بهارانی و می باری و می باری و از اندوه سرشاری و زانو در بغل داری و سر در زیر و تو داری. برای یک دمی عاری از این کابوس بیداری تو ناچاری پناه آری به سازی یا که آوازی و آوای هم آوازی و طنازی انبازی که بهر سود از روی نیازی میکند اینگونه غمازی و پنداری که گویی بر فرازی اوج پروازی و دیگر بی نیازی با وجود یار و انبازی مجازی. 
        پس از آن اندکی در باد آن یار سرابی چونکه خوابی لاجرم شاداب و البابی تصور می کنی دور از غم و اندوه دون یاری تو حالا دیگر آرامی و کردی ماتم تنهاییت بازنده در بازی ولی افسوس ناگاهی به اندک پلک کوتاهی و چون آهی تو آگاهی که بودی در توهم های بس واهی و اندر اوج ناگاهی و حالا هم پر از اندوه و پر آهی که آگاهی تو آنی که شدی بازنده در بازی ز انبازی که بوده نا هم آوازی موازی و مجازی و تو دریابی که آن رویای کوتاهی که بایاری و آرامی نبوده جز همان آرامی نامی که آید بعد آن طوفان بدنامی و دارد با خودش دریای ویرانی و انگاری که از چالی برون گشتی و افتادی تو در چاهی، و اکنون هم قرین و غُلِّ قارین قعر غاری غمزده در قهقرایی .دوباره باز می باری و بیماری و بیزاری نمی یابی چرا چون و چرای این چرایی را ؛چرا همواره ناچاری به حمل بار تنهایی؟! 
        الا یا هر که تنهایی نمی یابی جوابی جز همین پاسخ که می خوانی ؛ که بهر تو مقدر کرده قادر قَدَرِ دون قدر تنهایی و هرگز نارهایی زین سیه تقدیر حزن آلود و هم دلگیر تنهایی و میدانی که در تغییر تقدیری الهی ناتوانی و نداری بخت تدبیری چنانی و همی تا آخرین نایی که اندر سینه ات داری بدان همواره بی یاری و تنهایی و تنهایی ، همی تنهاترین تنها دل و تنهای تنهایی...
         
         
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5