دل خون شده از بی سر و سامانی ایران
پژمرده شده روی گلستانی ایران
همتای گدایان شده این کشور مغرور
تحقیر شده هیبت سلطانی ایران
فقر آمده، ایمان شده از قلب فراری
تعطیل شده شوق مسلمانی ایران
آلوده ی ویروس تجارت شده دکتر
درمانده شده سیستم درمانی ایران
افسوس! کلیدی که همه دلخوشی ام بود
افتاده به دستِ کجِ روحانی ایران
اندازه ی بقال شلمرود ندارد
فهمیّ و زده تکیه به دیوانی ایران
اشک همه ی مردم کشور شده جاری
ای شرم بر این دولت اشکانی ایران!
اسکندر و چنگیز نکردند چنین ظلم
بر جان و تن ملت ایرانی ایران
بی شیر بها... دُخت وطن رفته به حجله
کیفور شده شوهر لبنانی ایران
ای کاوه کجایی که در این شهر شب آلود
گرگ آمده با جامه ی چوپانی ایران
دارد هوس مغز و زبان و دل و قلوه
ضحاک شده حاکم شیطانی ایران ...
* "آوَخ که لحد جای تو شد تا به قیامت
رفتی و ندیدی تو پریشانی ایران"
(م. فریاد)
پی نوشت:
* این بیت تضمینی از یکی اشعار زنده یاد میرزاده عشقی هست.
دستمریزاد