چهارشنبه ۵ دی
«« مرد...؟! پایان...!؟ »» شعری از وحیدی ( شيرازی)
از دفتر تازگی ها! نوع شعر
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۹ آبان ۱۳۹۱ ۱۹:۰۹ شماره ثبت ۸۲۴۴
بازدید : ۸۲۴ | نظرات : ۱۱
|
دفاتر شعر وحیدی ( شيرازی)
آخرین اشعار ناب وحیدی ( شيرازی)
|
مرد...
ایستاد
خسته.
بی رمق.
در پایان...
زخمینه از زخم هایی
مرهمی بر هم
با تنهاترین چشم هایی که داشت
و بسته می شد عنقریب انگار...
پایان راه را!
اما باز هم نگاه کرد
از فرط نگاه
تنها بود...!
این...
پایان راه رفته بود!
و تا این جا...
و نمی شد...
نمی شد که تنها باشد.
تا نگاه هست...
و تا وقتی که حس می کرد
و تا دقدقه هست
بی پایان...
نیست...
نخواهد بود
پایان...
دستانش را به هر طرف فرو برد
نه مانعی
هیچ دیواری
و نه حصاری
و نه هیچ بن بستی
و جسمی...
و مادِّه ای
و نه کورسوی راهی
و جز هیچ نبود
و راه افتاد
و شناور شد
تا کجا
مَـردِ مَرد...
***
***
یا تقدیم بهترین سلام و درود ها به محضر شریف دوستان خوبم؛ شما عزیزان و سروران در کوچه باغ شعر ناب و عرض خدا قوت به کارکنان گرامی و مدیریت ارجمند این محفل مهربانی.
پاینده باشید در مهر و شاعرانگی.
«« وحیدی (شیرازی) خـــ03ـــرداد / 1391 هـ خورشیدی- تهران.»»
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.