خیر ندیده دلم

حتی اگر بعید هم به نظر برسد
کاری بکن که قصه خوب به سر برسد
یا در میان دستهای تو جا بشوم
یا دست قاصدت به حلقه در برسد
حرفی بزن که با تکان خطوط لبت
خون از دلم چکیده تا به جگر برسد
تو در منی چرا نگاه مردد من
زل زد به ناکجا که از تو خبر برسد؟
از طاقتم نگو که خیر ندیده دلم
از دست من فرار کرده به شر برسد
گفتم به عقل تا نرفته پی اش برو گفت
نفعی ندیدم از حماقت خر برسد
فریاد من گلایه از تو نبوده و نیست
میخواستم صدا به آن دل کر برسد
تا شاخه ام تکید و عمر انار گذشت
لبهای من نشد به آن لب تر برسد
رویای هر شبم به سمت تو آمدن است
تا کی به یک اشاره وقت سفر برسد