چهارشنبه ۲۳ آبان
رازِ مگو شعری از مرتضی سلیمی
از دفتر دل نوشته ها نوع شعر مثنوی
ارسال شده در تاریخ شنبه ۶ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۳:۱۹ شماره ثبت ۸۴۵۳۷
بازدید : ۴۷۴ | نظرات : ۳۲
|
آخرین اشعار ناب مرتضی سلیمی
|
زمین راز خود را برایم بگو
من از غصه ها می سُرایم بگو
تو در دل چه داری که رازت مگوست
کمی صبر کن قصد من گفتگوست
بگو از خدایی که جان آفرید
و بعدش کسی آمد آن را خرید
همانی که گل کرده سر چشمه را
کسی هم نپرسیده از او چرا
برای من این باورش سخت نیست
که هر کودنی لایق تخت نیست
چرا بیشه شیر خالی شود
که کفتار حالی به حالی شود
چرا خنده جرم است و دارد عذاب
به خورشید گفتند داغی نتاب
چرا خنده ات بند آمد زمین
چرا چشمه ات خشک شد نازنین
چرا مادرم در جوانی شکست
پدر پیر شد در عزایش نشست
و از گریه هایش زمان خیس شد
جواب چراهای من هیسسسس شد
زمین با زمانت تبانی نکن
لب بسته را ارغوانی نکن
کجای جهان نام این زندگی ست
که این ذلتی در دل بردگی ست
بیا تا به درگاه عاشق رویم
طلبکار خون شقایق شویم
بگیریم حق را که حق مال ماست
که مردن در این راه حتما رواست
|
|
نقدها و نظرات
|
درود طبعتون زیباست ممنون🙏🙏🙏 | |
|
سلام زیبا طبع شعر دوست شماست ممنونم🙏🙏🙏 | |
|
سلام راجی عزیز ممنونم لطف کردید🙏🙏🙏 | |
|
درود سپاسگزارم مانا باشید🙏🙏🙏 | |
|
درود زیبا طبعتونه ممنونم🙏🙏🙏🙏 | |
|
سلام ممنون از لطفتون مانا باشید🌹🌹🌹 | |
|
درود زیبا طبع شماست سپاسگزار لطفتونم مانا باشید🙏🙏🙏 | |
|
درود ممنونم از لطفتون عالی طبع شماست مانا باشید🙏🙏🙏🙏 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.