شاعری از تو ، میسراید ،آه
گفته بودم که جا نزن اینجا
گفته بودم ، شبیه باتلاقم...
بیخودی دست و پا نزن اینجا
گفته بودی که تا پایان ...
که به پایم تو می سوزی
سوء قصدت چه کاری بود
گفته بودم که مرموزی...!
گفته بودی:" سزای من مرگست"
مست بودی ، زمان این فرمان!!!
تا به خود آمدی غزل پوسید...
زخم ما کهنه ست و بی درمان
بغض این قصه هم ،که شد تکرار...
بغض این قصه هم، که شد دلگیر
حمله کردی، دلت خنک گردد
من به خود آمدم، ولیکن دیر
پنبه ات هی آرام ،سر من می برید اما
تا! رسید چاقویت، به جگر نفهمیدم
چشم هایت...آه!، حربه ی دل فریبی بود
هرچه کردی با من، مَنِ خر نفهمیدم!
#ر_ع
#رهگذر
برگردان شعر به لری
شاعری سی تُ شعری گُت
وِت گُتی که جا نَزِه ایچه
وت گُتی که جورِ باتلاقه
بیخُودی دَ سُ پا نَزِه ایچه
وم گُتی، که تا آخِر
که وِ پا مه ، تُ میسوزی
سوء قصدت چ ِ کاری بی
وت گُتم که مرموزی...!
وم گتی سزایِ مه مرگه!
مست، بی یی دِ وقته اي فرمو..!؟
تا وِ خُم اومام، غزل پوسِس!
زخم مه، کهنه بی یُ ،بی درمو
بغض ای قصه هم کِ بی تکرار
بغض ای قصه هم کِ بی دلگیر
حمله کِردی دلت، حُنِک با ،حیف
مه وِ خُم اومام، ولیکن دیر...
پَمَ تُ آروم، سَرِ مِن، هه بُری ،اما
تا رَسس چاقو،وِ جگر، وِ خم، نی مام
چشیات! ، آه! ، طعمه ی ، دل فریبی بی
هر چی کردی وا مِ، مِنِ خر، وِ خم، نی مام
#ر_ع
#رهگذر