يکشنبه ۲ دی
|
آخرین اشعار ناب رضاتبریزی تورک
|
هر چه پیش می روم
بیشتر فرو می روم به عمق فاجعه،
بیشتر درک می کنم که یک خطایِ انسانیم!
اگر آن شب هدف از کاشتِ نطفه ی من
تولید مثل بوده
چه بسا بیهوده بوده،
چون اینجا منی بی وفاست که
حتی به خاکی که از اوست
پشت کرده،
خاکی که انتظارش را فریاد می زند!
کجا بهتر از بازگشت مجدد به رَحِمِ زمین!
لاکن با دست های سیمانی و بی عاطفه
چه کاری می شود کرد؟
هر چقدر هم از عشق سخن گویم
باز خو و شهوت حیوانی
در بستر گریبانم را گرفته
و روح زنی دریده خواهد شد!
امیدی تُهی ست انتظار،
انتظاری که پوسیده و به نسیمی بند است!
این نهایَتِ رِسالت است،
چِنانچه اگر رِسالتی در کار بوده باشد...!
هر چه بوده از اَزَل بیهوده بوده
نه کسی خواهد آمد
و نه قرار است بیاید...
و من همینَ م که هستم
گیرم آنی می شدم که
هدف ازِ خِلقَت، آن بود
باز که چه؟!
در جهانی که چیزی جز جور و جفا نبوده
و دست به دست گَشته
میان پیامبرانی که پیام صلح را
به دوش می کشند!
ترجیح می دَهم به آغوش زمین برگردم
شاید در تولدِ دیگرَم
نِجات دهنده ایی باشَد...!
رضاتبریزی_تورک
هر چه بوده بیهوده بوده...
98/11/5
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیبا بود
وای با معنی آن موافق نیستم