من ببازم هرآنچه باید باخت
تا بسازم از آنچه باید ساخت
آن درختی که از درون پوسید
بایدش با تبر به زیر انداخت
اعتقادی که رهزنِ عقل است
با کمند بایدش ز زین انداخت
زان پس از عقل بایدم ترسید
چونکه او بیرقیب خواهد تاخت
حاکمی مطلقم شود به وجود
بَلعَـدش هرآنچه را نشناخت
آنگَه از برای جنگ و نَبَـرد
با چنین عقل میکنم پرداخت
هرچه تیـر و نیـزه و شمشـیر
زرهاش را به سـوزنی نشکافت
مانده یک ره برای من باقی
مگرش عشق بر زمین انداخت
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
موثر و زیباست