شنبه ۱ دی
|
آخرین اشعار ناب علی معصومی
|
" بعد از سفر تلخ تو سامان نگرفتم"
حسین آهی
زمزم عرفان
یکدم پس مژگان تو سامان نگرفتم
وز نرگس شهلای تو درمان نگرفتم
من کافر نادانی و گمراهی خویشم
کز معبد بودای تو ایمان نگرفتم
خواهی بصلیبم بزن ای حامل تورات
از دست یهودای تو پیمان نگرفتم
هر موی تو سرچشمه صد راز نهانست
بس نکته کزین رشته پنهان نگرفتم
چون ذره پی پای تو لغزیدم و آخر
یک پرتو از آن گوهر تابان نگرفتم
ای وای از این غفلت بی رونق ایام
وز طالع برگشته که تاوان نگرفتم
آه ای بت مه پاره بمان یکشب دیگر
تا داد دل از ماه درخشان نگرفتم
افسوس که از باده کشان سر کویت
لاجرعه ای از زمزم عرفان نگرفتم
شرمنده بی حاصلی خرمن خویشم
در فصل تباهی نم باران نگرفتم
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و شورانگیز بود
دستمریزاد