چــــــه کنم
_
در روستای آعلی آباد در 40 کیلومتری مسجد سلیمان طویله ای 9متری بدون روشنایی
هم آغول گوسفندان و هم کلاس درس کودکان این سر زمین است
_______
خشکید گل و سوسن وسنبل چه کنم
فریاد غــــم آلودهء بلبل ، چه کنم
از جور خزان به حال خود گریه مگر !
با خرمن آتش زده ی گل ، چه کنم
این مزرعـــه در آتش کین میسوزد
مکتب شده در بستر آغل … ! چه کنم
در خواب نشسته ایم و بیـداری نیست
با این غــم کهنه و تغافل ، چه کنم
یغما گر ساحـر که به تعویذ و دعا
برگردن ودست من زده قل ، چه کنم
دستم تهی و گرز و کمان نیست مرا
رسـتم نرسـد اگر ز زابل ، چه کنم
دستی به دعا مگر که مقبول افتد !!
نتوان به خدا ، کرد تحمل ، چه کنم
__________
مسعود م
--------------پی نوشت--------------
آن از مدیران و روئسای ما
این هم از عقلای ما ........وای ما
این است که بیداد ...داد میزند که :
از من مخواه شـــــعرِ تر، ای بیخبر ز درد !
شعری که خــون از آن نچکد ننگ دفتر است !
ما با زبان ســـــــــرخ و ســـــر ســـــبز آمدیم
تـــــــیغ زبان، بُرنده تر از تیــغ خنجــــر است
زیبا سرودید