سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 17 ارديبهشت 1404
  • روز اسناد ملي
11 ذو القعدة 1446
  • ولادت حضرت امام رضا عليه السلام، 148 هـ ق
Wednesday 7 May 2025

    حمایت از شعرناب

    شعرناب

    با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

    بخشندگی را از گل بیاموز؛ زیرا حتی ته كفشی را كه لگدمالش می كند خوشبو می سازد.اونوره دو بالزاك

    چهارشنبه ۱۷ ارديبهشت

    چند گاه در یک‌نگاه

    شعری از

    حسین گودرزی تشنه

    از دفتر شعرناب نوع شعر نیمائی

    ارسال شده در تاریخ ۲ روز پیش شماره ثبت ۱۳۷۴۹۵
      بازدید : ۹۸۷   |    نظرات : ۱

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر حسین گودرزی تشنه

    صدای ارسالی شاعر:
    💥💕اشعار حسین گودرزی"تشنه":
    وطنم آغوشت
    چقدر  دل هوس بوسه زلبهای تو دارد هر دم
    کاش ویزا بدهی
    و مرا سوق دهی در دل کشور زیبای وجودت
    به پناهندگیم  مُهر تایید بزن
    دیرگاهی است دلم در پی اینست که در
    نقطه امن تنت
    بشوم ساکن و ماُوا گیرم
    ای پر از تازگی و شهد و شهود
    بکر بی وصف ...قشنگ و زیبا
    دیرگاهی است دلم
    بس فراوان و عجیب
    سمت خواهش و تمنا و نیاز
    پر از میل رسیدن در توست
    جان‌جان ....جان‌جهان....
    تا همیشه هر وقت
    پر از خواهشم و محتاجم
    بوی بودن با تو
    بهترین عطر جهان است
    نظیری زبرای تو ندیم هرگز
    حضرت دلخوشیم
    شوق و شادی و نشاط
    هم‌جهانی و جهان را جانی
    جان جان....جان‌جهان
    تا ته ناپیدا
    از سر آغاز
    هلاکم به تمام
    وطنم....جان تنم
    دوستت میدارم
    دوستت میدارم
    دوستت میدارم

    ‌‎
    ✍️حسین گودرزی"تشنه"

    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─

    🎙:استاد مهر بانو ایلماه 👑



    گاه بیداری تو آنِ دلم
    پر تپش می‌شود و می‌خواهد
    مست بودن باشد
    به تمنای تن پر هوست
    شوق لب بوسه زلبهای پر از شهد تو جان
    می‌کند خاطر جانم شیرین
    تا به هر صبح به شوقت ای جان
    پلک‌بگشایم و آغاز کن
    ذوق دیدار تورا بر دل و جان
    من به هر تن که تورا می بینم
    متولد شوم از نو و دوباره از تو
    حضرت شوق....
    ترین نوش به جان جانم
    جانکجان...
    جان‌جهان...
    دوستت میدارم
    دوستت میدارم
    دوستت میدارم

    ‌‎
    ✍️حسین گودرزی"تشنه"

    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─

    ۱۴۰۴/۰۲/۱۱


    چشم هایت چه به خود داشت که من
    از خودم رفتم و در تو گشتم
    شعر هایم همه زین سرمستی
    مست و پاتیل و خمار
    گل لب بوسه و آغوش زتو
    ای ترین شعر نشسته برجان
    به هوس از بغل آَمن تو ای نوش ترین عیش جهان
    به تمنا خواهد
    بازکن آغوشت
    حبس بودن و شدن در تو دلم می‌خواهد
    دوستت میدارم
    دوستت میدارم
    دوستت میدارم

    ‌‎
    ✍️حسین گودرزی"تشنه"

    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─

    ۱۴۰۴/۰۲/۱۱

    هیچ عشقی نبود جز تو
    که دیگر جانی
    بر دل و آن و تمامم ای جان
    به جنون شدن در تو و آنِ نگهت
    رسم دیوانگی و عشق به جانم‌گشته
    از تو و بودن تو
    گشته ام تا که تورا یافته ام
    بی سبب نیست که در کنج دلم جا داری
    عشقی و از دم آغاز به جانم بودی
    نفسم بند به بودت ای جان
    نقش تو نقش خدایی است به جان
    جان‌جان...
    جان‌جهان....
    دوستت میدارم
    دوستت میدارم
    دوستت میدارم

    ‌‎
    ✍️حسین گودرزی"تشنه"

    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─

    ۱۴۰۴/۰۲/۱۱


    متحیر شده ام
    بُهت گریبان تمامم بگرفت
    چیست در زاویه ی مست نگاهت ای جان
    لطفا این شوق شدن را تو مگیر
    لکنت افتاده به جان شعرم
    واژگان گیج و سراسیمه و در حیرانی
    دل بیتاب به غارت شده ها می ماند
    ره زن از سمت کدامین دم و اکنون شده ای
    که چنین برده ای و حال کنونم شده ای
    با دلم راه بیا
    متحیر شده ام
    شوق و ذوقم به فراوانی بسیار
    تماشا لازم
    مهلتی از تو فقط میخواهم
    قَد و اندازه ی بسیار که ناید به حساب
    بی حساب از تو تمنای تماشا دارم
    مابقیش بماند
    تو خودت
    از نگاهم که خمار است بخوان
    که فقط می گوید
    دوستت می دارد
    دوستت می دارد
    دوستت می دارد

    ‌‎
    ✍️حسین گودرزی"تشنه"

    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─

    ۱۴۰۴/۰۲/۰۹


    بوسه های تو چه دارد در خود
    که زمان را متوقف بکند
    جذبه ی چشم تو جادوی عجیبی دارد
    چه بگویم من از این غوغا که
    تو به چشمان و لبانت داری
    تا ابد حبس خودت کردی جان
    بند بند منِ آغشته و شیدا شده را

    ‌‎
    ✍️حسین گودرزی"تشنه"

    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─


    چقدر می چسبد
    ناشتا بوسه خواهش زلبت جفت به جفت
    دل و دلدادگی اول صبح
    به تماشا و بغل  ...
    لمس جان تو به جان

    ‌‎
    ✍️حسین گودرزی"تشنه"

    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─

    دیشب تو خواب چشمات منو دوباره غارتم کرد
    راهی نداشت و چاره ای بی چاره غارتم کرد
    خبر نداره انگاری دلم یه عمری مسته
    بیا پیشم بمون نرو  دیگه جدایی بسه
    هرشب بیا به خواب من که عاشق نگاتم
    نگات زچشمام می خونه که عاشق صداتم
    حالم خوشه با یاد تو همیشه مال من باش
    حال خوشم همیشه باش بیا تُو  فال من باش
    هرشب بیا گرد آفرید سهراب بی قرارم
    خسته زاین خزونم و دنبال نوبهارم
    دوست دارم خیلی زیاد خدا فقط می دونه
    یادت همیشه تا ابد تو جون و دل می مونه
    امشب توخواب  میبوسمت تا که دلت بلرزه
    عاشقی حتی توی خواب ارزش داره می ارزه
    امشب تو خواب حتما یه بوسه از لبت میگیرم
    تو آغوشت رها،بهت می گم برات می میرم
    مستی تویی هستی تویی میخونه اون‌چشاته
    جون ودل تشنه من همیشه گل فداته

    ‌‎
    ✍️حسین گودرزی"تشنه"

    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─

    ۱۴۰۴/۰۲/۱۴

    صدای نفسهای شعر مرا
    بیا گوش کن تاکه باور کنی
    دلم رفته تا مرز دیوانگی
    مرا با نگاهت تو کافر کنی

    غزل مثنوی شعر نیما دگر
    به حال دلم غصه ها می خورند
    ولی تو به‌آسودگی بگذری
    غمم را فقط واژه ها می خورند

    نصیحت کنی بگذرم از تو من
    نصیحت نیاید به کارم دگر
    مگر میشود از خودم بگذرم
    زدوری گل خوار و زارم دگر

    من آنم که در سایه ی آنِ تو
    تمامم به یغما و غارت شده
    تمام دل و جان فدای تو جان
    که بودت برای دل عادت شده

    اگر بی من این گونه خوش بگذرد
    برو خوش گذار و به خود باش تو
    ولی منعم از دیدن جان مکن
    بران و بخوانم خس و خاش تو

    اگر رسم عاشق شدن نزد تو
    ملاکش زر و زور و قامت بود
    بدان جای گنج‌کنج ویرانه ها
    الهی که دنیا به کامت بود

    برو بگذر از کُنج ویران دل
    که زر گوهری می‌شناسد و بس
    بسی رنج بردم که مجنون شدم
    خدایا مگیر از نگاهم نفس
    ‌‎
    ✍️حسین گودرزی"تشنه"

    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─

    ۱۴۰۴/۰۲/۰۸
    ۲
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    عباسعلی استکی(چشمه)
    ۱۱ ساعت پیش
    درود بزرگوارشورانگیز و زیباست
    خوش آهنگ خندانک
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    1