« پرتو حُسن1 »
حُسن نيكوي تو هرگه ،كه زِ من ياد كند
جان زندان شده ام را ، زِ غم آزاد كند
اثر حُسن تو را ، تا كه بـبينم زِ بصر
دل ويران شده ام را ، ديگر آباد كند
دل بيو2 زده ام ،حُسن تو جويد به جهان
شايد آن حُسن تو ، باز اين دل من شادكند
آن لب لعل تو را، تا نگرم نيست عجب
گر لب لعل من، از حُسن تو اوراد3 كند
حُسن شيرين نه عجب بود كه فرهاد بديد
پرتو حُسن تو صد مرد ، چو فرهاد كند
داد از آن حُسن گرانمايه ،كه جويا شده ام
بر دل سوخته ام ، كار چو جلاد كند
دل ويران شده ام ، را كه كند امدادش
اگر آن حُسن تو ، بر اين دلم امداد كند
اين دل سوخته ام را نتوان غير تو كس
مگر آن حُسن تو ، از لطف خود آباد كند
داد از اين گردش دنياي دني ،كز اثرش
هر چه نيكي بـنمودم ، به من ايراد كند
خوشتر از اين نَـبُوَد در همه احوال بشر
مگر آندم كه بشر ، نام تو را ياد كند
حُسن روز ازلي ،گرچه نصيبم شده است
مي توانـد اثـرش در دلـم ايجـاد كند
حسن آن حُسن تو را ،گرچه به باطن بيند
ظاهرش را كه نديد ، اين همه فرياد كند
٭٭٭
1- جمال – نيكي 2- بيد – كرمك 3- دعاها – ورد
بنازم این سرودن های زیبایت را
لذت می برم از خواندش
بهترین ها را برایتان آرزومندم
قلمتان نوازشگر دلهاست
پاینده باشید به لطف حق
درود درودشاعربزرگوارواستاد