اولین غزل
اِسپارِمِه تِه دَس، شِه دِلِه؛ دل، تِه وِسِّه بو (بوئِه)!
"نا" ناو عزیزِ نومِ گِرِه! بِل تِه وِسِّه بو!
مِن نِصفِه نیمِه داشتِمِه قلبی؛ ولی اِسا
بونِه تِه وَر گرامی و کامل؛ تِه وِسِّه بو!
تا آسمون، مِه چِشمِه تِماشا هِدائی وُ
دریاچِشِ غریبه به ساحل، تِه وِسِّه بو!
پِل دارنِه این هِوا؛ دلِ اَوری هِوا رِه دور!
وِن(وِنِه) صافِ آسمون وُ وِنِه پِل، تِه وِسِّه بو!
ترجمه: دلم را به دست تو می سپارم؛ دل برای تو باشد!/
(ای جانم) به فدای نام عزیزت! "نه" نگو (به خواسته ام جواب منفی نده). بگذار دل برای تو باشد!/
من نیمه قلبی داشتم؛ ولی حالا/
پیش تو گرامی و کامل می شود. دل برای تو باشد!/
چشمم را تا آسمان، تماشا دادی
(چشمم را به تماشای آسمان جمال خودت کشاندی) و/
(این) دریاچِشمِ غریبه به ساحل(این دلِ دریاییِ بی توجه به ساحلِ برگشت از یاد تو)
برای تو باشد!/
هوا گرفته است؛(جانم به) فدای هوای ابریِ دل!/
آسمان(هوای) صاف و آسمانِ گرفته ی دل، هر دو برای تو باشد!//
اولین مثنوی
چَنِّه تَنگِه مِه دِل؛ تِه وَر، چِه نیِم؟
اَنِّه چی غصِّه جا، به دَر، چِه نیِم؟
تِه پَلی، پاپِلی وِنِه بَیِّن
تَش دَکِت بَیِّن وُ تِه وَر دَیِّن
هر کِجِه داوّی، اونجِه گلجارِه
تَش نَنیشتِه به دل که تِه یارِه
چَنِّه خاری! عَجِب وِفا داری!
راسِّه که عاشقونِ دلداری
مِه دلِه بَیر وُ، بی قِراری هَدِه (بی قِراریَدِه)
هوشیاری بَوِر! خماری هَدِه!
مِه رِه وَرنی به آسمون، تا عشق
تَنگِ دل، وَنگ هِدا (وَنگِدا) اِسا: یا عشق!
ترجمه: چقدر دلم تنگ است! چرا(به چه دلیلی) به سوی تو نیایم؟/
(به چه دلیلی/ دلیلی ندارد که) از این همه غصه به در نیایم/
پیش تو پروانه باید شد/
(باید) افتاده در آتش شد و باز هم پیشت ماند/
هرکجا باشی، آن جا گلزار است/
آتش(آتش ظاهری) به دلی که یار توست، نمی نشیند (تلمیحی به ماجرای حضرت ابراهیم در آتش)/
چقدر خوب ای! عجیب وفاداری(وفای عجیبی داری)!/
به راستی، دلدارِ عاشقان ای/
دلم را بگیر(ببَر/ مال خود کن) و بی قراری(ام) بده!/
هوشیاری(ام) را ببَر؛ (و به جایش) خماری(ام) بده!/
مرا به آسمان، تا عشق، می بری/
دلِ تنگ اکنون بانگ زد(بانگ می زند): یا عشق!//
دومین غزل
وارِش دِوارِه وارِنِه. دل وَرنِه . شونِه دل
اَی بی قِرار بونِه، عَجِب زار بونِه دل!
چِشمون اِشانِه دل رِه که تا آسمون شیِه
یعنی گِمون نِدارنِنِه دیگه بَمونِه دل
رنگین کمون هِنیشتِه اِسا، وارِشِ کَشِه
خوانِه(خانِه) بیِه شِه خوشگِلِ شعرِه بَخونِه دل
دل، عاشقونه خونِّشِه سَر دِنِّه تا خدا
یعنی که شونِه تا به خدا، عاشقونه، دل.
ترجمه: باران، دوباره می بارد (و) دل را می بَرَد (و) دل (از دست) می رود/
باز دل، عجیب زار و بی قرار می شود/
چشم ها، دل را که تا آسمان می رفت، تماشا می کردند/
یعنی گمان نمی کنند که دیگر(از این پس)، دل (برای صاحب قبلی اش) بماند/
رنگین کمان، حالا در آغوش باران، نِشَسته است/
دل می خواهد بیاید و شعر قشنگش را بخواند/
دل، عاشقانه، خواندنش را آغاز می کند و صدایش را تا خدا می کشانَد/
یعنی دل، عاشقانه می رود تا به خدا.//