سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 22 فروردين 1404
    13 شوال 1446
      Friday 11 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ كنند، ولی به یكدیگر می گویند تا در حفظ آن شریك باشند. داستایوسکی

        جمعه ۲۲ فروردين

        يكدل شدي

        شعری از

        امیرعباس معینی(بیت الاسرار)

        از دفتر بیت الاسرار نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۸ ۲۳:۳۰ شماره ثبت ۷۴۵۲۸
          بازدید : ۵۲۶   |    نظرات : ۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر امیرعباس معینی(بیت الاسرار)

        مُلک مرغان مرغکی زیرک ببود 
        زان همه طیران ز او خوشتر نبود
         
        پر ز پرهای طلا و کاکلی زرین جلا
        که به تیغ نورکی صد سر طلا 
         
        زیرک و چابک پر و زیبا خصال
        آیتی از بهر خلق کردگار
         
        بر فراز برج آن کوه بلند م
        یپرید از ساقهٔ گلهای رنگ 
         
        شهد شیرین گلی همچون عسل 
        میچشیدش مزه مزه از حصل 
         
        کو به کو پر میزد آن منقار تنگ 
        دیگر آمد از جهانش دل به تنگ 
         
        روبه مرغانش بکرد کردار خویش
        تا که مرغان را کند افکار خویش
         
        مرغکان با من شوید همسو دگر 
        زین زمین جايی دگر سویی دگر 
         
        ما روییم از این کجا جایی شرر
        کی نترسید ای جوانان تبر 
         
        مرغکان روبه خود انیشیده تر
        کی اگر جایی شویم از این بتر؟؟
         
        چه شود مارا دگر طیران ارض؟
        ما نبینیم این دگر طیران و ارض!
         
        وانگهی مارا اگر جایی شود بهتر گزین !
        از کف ما میرود آنجا دگر ، کس میگزین !
         
        پس همه مرغان به پر بالی شدند
        واحدی یک پر به یک جا سر شدند
         
        آن زدن پرها به یک جا سر بشد 
        سایه ای بر مغرب و مشرق بشد 
         
        کل خلقت حیرت و درمانده شد 
        این چه خاکستر به فرق ما بشد 
         
        یک به یک طیران همه باهم به یک 
        یک نوازی در پر و بالند به یک 
         
        تا که پاره پاره شد شبهای تار 
        روشن آمد صبح زیبای وقار 
         
        انجمن دیده به هم پر میزدند
        سرزمین فارغی سر میزدند
         
        دیده ها روشن به احوال زمین 
        سبز و خرم این زمین و سرزمین 
         
        این همه طیران ز یک افکار خوش
        متحد بالی به یک احوال خوش
         
        طیر من بال و پر و منقار سنگ
        سر به بالا میکند همچو فشنگ 
         
        تیر افکار و دلی همچون کمان 
        فکر و افکار جهان را در زمان 
         
        خُلق نیکو کرد با طیران ما 
        کوی نیکو برده بر طیران ما 
         
        هرکه هردم صد دلی یک دل شدی
        تو جهان را با سکندر سد شدی
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۸ ۲۰:۰۰
        درود بزرگوار
        آموزنده و زیبا بود خندانک
        امیرعباس معینی(بیت الاسرار)
        امیرعباس معینی(بیت الاسرار)
        شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۸ ۰۰:۱۶
        درود استاد ارجمند
        ممنون منت گذاشتيد ك مطالعه فرموديد و نظرتون رو بيان كرديد 🌸🌸🌸🙏🙏🙏
        ارسال پاسخ
        کبری یوسفی
        پنجشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۸ ۱۱:۴۱
        سلام برشما شاعر بزرگوار
        بسیار زیباوقشنگ سروده اید
        آسمان قلبت آبی جاده ی زندگیت پرثمر
        درپناه خدای مهربان الهی امین خندانک خندانک خندانک
        امیرعباس معینی(بیت الاسرار)
        امیرعباس معینی(بیت الاسرار)
        شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۸ ۰۰:۱۷
        سلام خانوم يوسفي ممنونم از حسن نظر و لطفتون 🌸🌸
        آمين🙏
        با آرزوي يلامتي براي شما .. آمين🙏🙏
        ارسال پاسخ
        همایون طهماسبی (شوکران)
        پنجشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۸ ۱۶:۱۳
        درودتان
        زیباااااا
        قلمتان جاری
        خندانک خندانک خندانک
        امیرعباس معینی(بیت الاسرار)
        امیرعباس معینی(بیت الاسرار)
        شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۸ ۰۰:۱۸
        جناب طهماسبي درود بر شما
        ممنون از لطفتون بزرگوار🌸🌸🌸🙏🙏🙏
        ارسال پاسخ
        منوچهر منوچهری (بیدل)
        جمعه ۲۴ خرداد ۱۳۹۸ ۱۶:۲۲
        بسیار زیبا دوست عزیزم عالی خندانک خندانک خندانک
        امیرعباس معینی(بیت الاسرار)
        امیرعباس معینی(بیت الاسرار)
        شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۸ ۰۰:۱۹
        ممنون از حسن نظر و لطفتون استاد عزيز مايه دلگرميه ممنونم🌸🌸🌸🙏🙏🙏🙏
        ارسال پاسخ
        زینب بویری (خزان)
        سه شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۹ ۱۸:۳۷
        خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        سید مرتضی سیدی

        معلمت همه شوخی و دلبری آموخت جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین به چین زلف تو آید به بتگری آموخت هزار بلبلِ دستانسرای عاشق را بباید از تو سخن گفتنِ دری آموخت برفت رونق بازار آفتاب و قمر از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت همه قبیله من عالمان دین بودند مرا معلم عشق تو شاعری آموخت مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت
        شاهزاده خانوم

        دل های ما به صحن حرم خوش نمی شود ااا ما هم چنان کبوتر بی آشیانه ایم
        محمد حسنی

        م گفته ها را شنیدیم ناگفته ها را در بغضی فرو بردیم دیدیم رسیدن ز گفته ها نمی آید
        شاهزاده خانوم

        درویش ها به فقر خیانت نمی کنند ااا ما دست های پوچ به یک هیچ قانعیم ااا بیت دوست داشتنی بود بازم نوشتم
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        قلبم چنانش می تپد کز پیرهن بیرون جهد ااا آیَد کنار قلب تو عشق و سلام ات بر دهد ااا بخشی از یک غزلم ااا سپاس بدروددد

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1