جمعه ۱۸ آبان
دروغ شعری از مریم محمدصالحی
از دفتر دریای تلخ نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۰ خرداد ۱۳۹۸ ۱۱:۴۹ شماره ثبت ۷۴۲۳۹
بازدید : ۵۹۹ | نظرات : ۵
|
آخرین اشعار ناب مریم محمدصالحی
|
هر لحظه در انتظار،برای دیدن چشمانت،
یا هر روز به دنبال مرحمی برای چشمانم
نمی دانم!!
وقتی که سرنوشت،
یا یک اتفاق ساده
تورا
نشان به نگاهم می دهند،
آن لحظه دیگر تو را نمی بیند
عجیب نیست...
آن لحظه تمام وجودم
در یک کوچک درمانده خلاصه می شود
که صدایش می کنند:
قلب!
آن لحظه تنها باید خاطراتت را مچاله کند،
تا کمتر بی قرار تو باشد،
بعد از دوباره رفتنت
تنهای تنهای تنها
در چهار یا پنج ثانیه!
باور نمی کنی؟
ای کاش
ندیده بودمت هرگز!
آنوقت این برزخ انتظار هم نبود...
اما نه!
این صدا،
صدای قلب شکسته ی من نیست!
یا اصلاً،
نمی تواند این چنین باشد
وقتی که حالا
می دانم عشق چیست...
با تو،
اما بدون تو...
چون تو،
اینک این را نمی دانی
هرگز
ویا هیچ وقت دیگر!
چون تو این
خواهش چشمانم را نمی بینی
نه حالا
و نه هیچ وقت دیگر!
این،
همان دلیل تلخی است ،
که گاهی قلم را دروغ گو می کند،
و صفحه را به تو مدیون!
ای کاش ندیده بودمت هرگز!
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و شورانگیز بود