« صلاح و خير »
خدا تا کی بسوزم من، حدودش را نمی دانم
که اندر آتش قهرت، به لب خواهد رسد جانم
به لب صحبت نکردم من ،خدا دادی تو جوابم
مگر گوش تو جان باشد،که داند صحبت جانم
خدا نام از تو می خوانم ،به نامت زنده ایمانم
بـبین این چشم گریانم ،چرا ویلان و حیرانم
خدایـا من مسلمانـم ، مسلمانـم ، مسلمانـم
چرا مانند سنگ از کوه ، در راه تو غلتانم
خدایـا من مسلمانـم ، بیافکندی به میدانـم
به زیر ضرب چوگانم ، بشد خُرد استخوانهایم
به غلتاندی به میدانم ،که تا فرسوده شد جانم
من از خود نامدم اینجا ،من اینجا بر تو مهمانم
شهان با گوی در میدان ، کنند بازی میدانم
که من اندر دَم چوگان ، مداماً گرم جولانم
خدا صبر از سرم در شد، نـمی دانم ، نـمی دانم
همـی دانـم که غلتانـم، نـدانم از چه غلتانم
خدا من زِ اهل ایمانم ،یقین در حزب یزدانم
من این مطلب نمی دانم ،چرا در چنگ شیطانم
خدا در راه حیرانـم ، ره توحیـد می دانـم
ولـی پیمود راهـش ، نـمی شایـد که بـتوانم
خدا راهی تو بنمودی،من آن راه از تو می دانم
در آن راه هرچه می پویم ، اسیر دست شیطانم
خدا پابست قرآنـم ، زِ قرآن داد فرمانـم
اگر در راه قرآنـم ،چرا بر لب رسد جانم
خدا در ملک ایمانم ، به مثل اینکه زندانم
ره و رسمش اگر دانم ، چرا سر در گریبانم
خدایـا غرق بحرانم ، به کار خویش حیرانم
من آن ذکر تو می خوانم، به ذکرت زنده ایمانم
خدایـا هر دو چشمانم ، زِ تو بیننـد درمانم
اگر در خاک تو رانم ، وگر در ملک ایرانم
خدایـا من پشیمانم ، بـبین فرسوده شد جانم
چرا بگذاریم تنها ، تو در چنگال شیطانم
بشر آن را که من دانم ،من آن حال تو می دانم
یقین دانم نمی دانی ، که من بهر تو می دانم
حسن راهی که من دانم ،صلاح وخیر می دانم
مرو از راه ما بیرون ، یقین می دان که سبحانم
٭٭٭
زیبا بود