لاک ناخن ارغوانی می کند
عاشقانه حکمرانی می کند
ریزه ریزه عشوه می ریزد لبش
یار ما دل را روانی می کند
ــــــــــــــــ
می خوابــــــم..
برای همیـشـــــــــــــه..
پشت نقاب خاک
طمع آزادی ست
جــــز این
عشق را
قانـــــــون نیست
ــــــــــــــــ
امشب عشقی به سراغ دل من آمده است
نم باران بهــــــاری گِـــــل من آمــده است
سوزانده حضورش دل پــــروانه ی من را
شمع روشن شده ای منزل من آمده است
ــــــــــــــــــــــ
شب شبیه رهگذر در پیچ و تاب کوچه ها
عاشق مهتــابم و میخوانمـش در نغمه ها
ماه من جانان من پروا نکن از حال من
چون می ام عشق است و جایم در دل میخانه ها
ـــــــــــــــــــ
نمیدانم که هستی ، چون که رفتارت هنر دارد
برو جانم که عشقت را ،
دلی دیگر به سر دارد
به رفتارت گسل داری ، به آمالت عسل آری
همین دیدم که لبهایت ،
فراوانتـــر شکر دارد
ـــــــــــــــــــــــــ
ای دوست ..!
به دنبال بهارِ غزل چرایی !؟
بگذار کمی
شعر بی قافیه بگویم
که برای تجربه ی عشق
دلت ردیف من باشد کافیست
ای دوست
وقتی از عشق
بیاموزی سخنت
واژه واژه بهار
هجی میگردد تو را
که ناگه..
میرساندت به خزان
ولی
در شهر خیال
خزانمان نیز عشق است
بیا قدم بگذار
روی برگ برگ دلم
و بشنو
تنهایی فردا را
آیــــــــمان
بسیار زیبا و دلنشین بود ند