جمعه ۲ آذر
|
آخرین اشعار ناب حمید پوربهزاد
|
باز یادم به زمانهای قدیم افتاده
روزه از بهر ریا
هی نشان میدادیم
دهن خشک و زبانی که نشان از روزه
هی فراموش کنم
جرعه ای آب تناول بکنم
و بگویم ای وای یادم از روزه نبود
مادرم با لبخند: چون فراموش شده
عیب و ایرادی نیست
علت روزه گرفتن این بود
تا مگر وقت اذان و افطار
دست پر مهر و محبت بکشد مادر من بر سر و گوش
و بگوید پسرم مرد شده
از سحر وای نگو
و چه احساس دل انگیزی بود
که تصور بکنی مرد شدی
و به یک چشم به هم مالیدن
واقعا مرد شدم
کاش کودک بودم ، روزه ی مصلحتی
ربنای استاد...
و اذانی که مؤذن زاده
عقل و هوشم میبرد
شوق بازیِ پس از افطاری
تا به نزدیک سحر
و سحر باز سحر...
20 خرداد 95
|
نقدها و نظرات
|
درود و سپاس جناب زارع عزیز خرسندم از حضورتون | |
|
سلام جناب اسماهیلی عزیز ممنونم از لطف و محبت شما پاینده باشید | |
|
درود بر شما سرکار خانم جلیلی عزیز (شاگردم) خانمها طفلی از 9 سالگی روزه میگیرند دیگه فرصتی برای مصلحتی گرفتن نیست ولی بعضی از پسرها مثل من برای جلب ترحم و توجه این کار رو می کردند یادش بخیر یکساعت بعد از افطار تا یکساعت مونده به سحر جلو ایستگاه راه آهن فوتبال گل کوچیک می زدیم ممنونم از توجه و مهرتان برقرار باشید | |
|
بچه محلم بودیم پس استاد. دیگه ایستگاه راه اهن اون ایستگاه سابق نیست پر از جوونهایی که دنبال توپ ازین ور به اون ور میدویدن.روزگار غریبیه چه زود پیر شدیم | |
|
درود و سپاس دوست عزیز جناب فلاحی نازنین حضورتان باعث مسرت و خرسندی ست پاینده باشید و سربلند | |
|
سلام و عرض ارادت ممنونم از محبتتان بزرگوار پاینده باشید | |
|
سلام بزرگوار ممنونم از مهرتان پاینده باشید و برقرار | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.