ای که رویت خوشتر از قرص قمر
ای که حور از پرتو تو مستَتَر
ای که سرو از قامتت باشد خجل
می نگردد غافل از یاد تو دل
چون نمودی چشم خود بر چشم من
عشق پاکت بر تنم شد پیرهن
آشیانت شد رواق چشم من
وصف رویت میکنم در هر سخن
ای بهار روی تو گلزار دل
عشق شیرینت کند تیمار دل
دست گرم تو شده ماوای من
قصر یادت باشد هر دم جای من
دل فدای آن نگاه ناز تو
هم فدای چشم حیلت باز تو
تا که پلکت رو به من وا میشود
اندرون من چه غوغا میشود
این منم از عشق تو شیدا شده
در دلم یک غلغله بر پا شده
قوس ماه است قوس آن لبخند
تو من دلم شد با نگاهی بند تو
آن کمان ابروان دل میبرد
تیر مژگانت دل از هم بگسلد
کفر مویت آفت دین من است
تو شراری و دل من خرمن است
عشوه هایت عقل از سر می بَرد
خنده هایت هوش را سر می بُرد
تا که گوشم یک کلام از تو شنید
دل کبوتر گشت و بر بامت پرید
لمس آن دستت که دست من نمود
دل بریدم از همه بود و نبود
تا چشیدم جرعه ای از جام تو
کل دنیا در نظر شد نام تو
ای که رویت مظهر تابندگی
<مژده>ی عمر منی در زندگی
محسن خدادادزاده
عاشقانه و زیبا بود