يکشنبه ۲ دی
انتقام آن زن شعری از مــــانی سرخابی
از دفتر اشعار کلاسیک نوع شعر
ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۰ تير ۱۳۹۱ ۱۶:۴۲ شماره ثبت ۷۲۹۱
بازدید : ۱۱۲۱ | نظرات : ۴
|
دفاتر شعر مــــانی سرخابی
آخرین اشعار ناب مــــانی سرخابی
|
در سکوت مرموز زنی تنها
هزاران رمز و راز نهفته بود
کنار پنجره سیگار میکشید
به دقایقی که زود رفته بود
صورت شیشه را لمس میکرد
گاهی شکل مرد را میکشید
اما هنوزخودش باور نداشت
که او چهره دردرا میکشید
در عبور ممتد ثانیه ها
هرنفس مرگ را میشمرد
و به یاد لحظه های بارانی
آسمان را به باد میسپرد
با وجودآنکه فرصتی نبود
او دوباره مرد را میخواست
و به یاد وعده های دروغ
از خطوط لحضه ها می کاست
با صدای ساعت شماته دار
او تمام خانه اش را سوزاند
در میان شعله هم میرقصید
هم سرود عاشقی را میخواند
شب در آن سکوت اهریمن
هیچ خدایی صدایش نکرد
و برای لحظه های آمرزش
هیچکس او را ستایش نکرد
شاید این آخرین فرصت بود
تا که او گوشه ای آرام گیرد
با تمام دردهایی که داشت
از عدالت او انتقام گیرد.
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.