سه شنبه ۴ دی
|
آخرین اشعار ناب مهرداد عمران
|
میگفت مادر خوب
درگوش دختر خود
آن مرد خواهد آمد
با اسب خواهد آمد
نعل طلا ندارد
اسب سمندش اما
درد دست هدیه ای سبز
باغی ز قصه دارد
آنکه بلند خندید
با تو برون خانه
خنده تمام او نیست
او نیز درد دارد
صدها گرفت و گیر و
ده ها خیال و مشکل
در فکر و خاطر اوست
او نیز درد دارد
هر چند با تو خندید
هر چند عاشق توست
میدانم او ز مهر
در قلب شعله دارد
شاید دگر نيايد
حتی اگر بیاید
خنده تمام او نیست
حتی اگر نداند
یک مرد هديه دارد
در دست پر زمهرش
اینرا بدان تو لیکن
او نیز درد دارد
در در سینه ی ستبرش
خنده تمام او نیست
او هم وظایفی سخت
بر دوش عهده دارد
یک مرد با دلی گرم
عشق است گرچه رویاش
از باغ آرزو ها ، او نیز عقده دارد
|
|
نقدها و نظرات
|
سپاس استاد که مطالعه کرديد | |
|
بله من با گوشی همینجا نوشتمش | |
|
جناب صادقی ، پیام شما رو دیدم با خودم گفتم کی میشه من و این آدم یه شب بشینیم تا صبح بگیم بخندیم امیدوارم همیشه شاد باشي | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
موثر و زیبا بود