يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر یوسف صمدی آزاد ، (آدم)
آخرین اشعار ناب یوسف صمدی آزاد ، (آدم)
|
مهرمادر
زمستان بود و سرما سخت
عقابی جوجه هایش را
به زیر پر نهان می کرد
به زیر دانه های برف
پرش را برسر آن ها
لحاف و سایه بان می کرد
گهی در جستجوی قوت
به دشت بیکران می رفت
گهی قوتی فراهم ساخته اما
گهی دستش تهی در مانده از سرما
به سوی آشیان می رفت
چو فرزندان خود می دید
که از قحطی به خود پیچان
زمهر از گوشت خود لختی
طعام خوانشان می چید
زمستان می گذشت اما
عقاب از درد می پیچید
زمستان رفت و آخر او
ز رنج زخم هایش مرد
بهاران جوجه های او
به سوی بوستان رفتند
چو دیدند آن خوشی گفتند:
عجب بد بود آن مادر !
طعام اندک و بدمزه ای می داد
چه عالی شد که عزراییل
ربود و ما شدیم آزاد!!!!
پ.ن
بن مایه ی این داستان به نحو دیگری به گوشم خورده بود که قهرمان آن ،کلاغ بود، شایسته دیدم که موضوع را بازآفرینی کنم و به تمام مادرانی که تمثیل مهر و ایثارند تقدیم نمایم.
|
نقدها و نظرات
|
سلام استاد بزرگوار از محبت و بذل توجه تان سپاسگزارم آرزو می کنم به آرزوهای تان برسید | |
|
سلام و درود برشما جناب همایونی عزیز، از حضور ارزشمند و محبتتان سپاسگزارم همیشه موفق و سربلند باشید | |
|
سلام و درود برشما جناب خسروانی عزیز، از حضور ارزشمند و محبتتان سپاسگزارم درپناه حق شاد و سربلند باشید | |
|
عرض سلام وادب دکتر بخارایی عزیز، از حضور ارزشمند و محبتتان سپاسگزارم بهترین هار ا برایتان آرزومندم، موفق و سربلند باشید | |
|
عرض سلام وادب جناب براهویی عزیز، از حضور ارزشمند و محبتتان سپاسگزارم بهترین هار ا برایتان آرزومندم، موفق و سربلند باشید | |
|
عرض سلام وادب جناب نیکو فرعزیز، از حضور ارزشمند و محبتتان سپاسگزارم بهترین هار ا برایتان آرزومندم، موفق و سربلند باشید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و آموزنده بود