الا تاریخ!
وصی منصفی باش و بگو از ما به آینده
که رنگ زندگانی را ندیدیم ار چه بودیم سال ها زنده
از آن روز نخستین هبوط خود به روی این زمین تنگ
نیامد پیش پای ما به غیر از سنگ و چاه و جنگ!
به جرم آن بلی گفتن به یار خود
شدیم آدم صفت ، مغضوب شیطان در دیار خود
گهی قابیل گون بر جانمان او تاخت
گهی همچون " یهودا" چاه مان انداخت
گهی "نمرود"وش در آتش افکند او
گهی داغ" بوجهلی" نهاد او بر دل پهلو
گهی مثل "نرون" آتش به کوی و برزن ما زد
گهی بدتر ز "هیتلر" آتشی در کل دنیا زد
گهی تحریم ها کرد او چو" بوسفیان"
گهی بیماری افکند و جهان را کشت بی وجدان
ولیکن پیش این امواج بی پایان
سراسر سخت تر از هر صخره ای استادگی کردیم
ز سنگ و چاهسار حصر او رستیم و از سوق زلیخا سر برآوردیم
اگرچه زخم ها خوردیم
و از سنگینی زخم سلاحش سخت آزردیم
ولی خاک و سر و دین را به آن ابلیس نسپردیم
سرانجام ایستاده ،سالیان خود به سان رستم دستان
چو کوه سربلندی در صف سروان آزاده سر آوردیم
بدین سان چون صدف در امانت را
رساندیم و برای نسل های دیگر آوردیم.
1399 / 1/ 5
.....................
غرورانکیز