روح من درگیر با افسردگیست
سختی این خستگی از زنگدیست
از تمام لحظه ها بی میل تر
مثل پایان نخ و ریسندگیست
حال من خوبست ای بد نیستم
آدمی بودم که اینک نیستم
از دهانم بوی خون آمد ولی
من اگر گرگ نیستم پس چیستم
چشم گرگم در تمنای جنون
قطره قطره لابلای خون به خون
هرچه همخون است را خواهم درید
دوستان : انا الیه راجعون
خوبی پایان یافت آمد برگی
بره ها شاد از جنون زندگی
سهم بندی جهان در روح ها :
بره ها شاد ، گرگ ها افسردگی
من شبی پایان خود را ریستم
خوب در حال خودم بگریستم
دوک ها را رج به رج قرمز شدم
رگ به رگ قربانیان را زیستم
حالِ قبلم توی چشم بره ها
چون درخت و چوب پشت اره ها
نعره از جان میکشیدم در خودم
بعد کمکم زوزه شد آن نعره ها
بره بودم روزهای بیشمار
هی زمستان شد نشستم تا بهار
تیغ چوپان شب به شب از ما گرفت
دوستان را یک به یک صد در هزار
یک شب آمد مزه خون در دهان
بره ای چون من بریده رگ ز جان
توی رخت خواب گرم آتش گرفت
روح گرگ زخمی ام با من بمان
خوب خوب خوب خوب است حال من
نیش های تیز دارم بر بدن
میکُشم همکیش ها را شب به شب
نیش بر نیش ، جسم بر جسم ، تن به تن
عاقبت شیطان خرید روح مرا
بارک الله خوب کردی مرحبا
بره بودم روزهای بیشمار
حال خون پاشد ز نیشم در هوا