زان که تورا ندیده است وصف تو را شنیده ام
زان که اثر ز تو نداشت صد اثر از تو دیده ام
آب بنوشم و خوراک دیده اشک بارم است
شور نبوده است چون، طعم تو را چشیده ام
لطفِ هزار منتی بر سر خاکسار من
خاکِ عبورِ تو شود سرمۀ هر دو دیده ام
شوخِ خلاف کرده ام، تیغِ غلاف کرده ام
چون تو میایی در میان، کودکِ نو رسیده ام
از همه چیده چشمِ خویش دست بریده از همه
دست مگر ز دربِ تو، چشم مگر بریده ام
بی غم و عاری از امید، روحِ به خواب رفته ام
سکۀ پوچ می دهم چونکه تو را خریده ام
عافیت از غمت مرا حق نبود، اگر بود
اینکه ندانمت همی یک اثر از پدیده ام
قصۀ گفته از دهان، نسل به نسل در جهان
گرگِ به یوسفی زده لیک ورا دریده ام
دوری تو تلخ ترین طعمِ به لب رسانده ام
تلخ ترم ز دوریت، طعم دهان گزیده ام
خود نخورم شکر مگر مزۀ تو رود ز لب
شکر و قند می دهم، بوسۀ تَر ولیمه ام
مرغم و دانه می خورم، دامِ به زیرِ دانه ام
گرچه هزار زخمیم، بال ز تو نچیده ام
بمانید به مهر و بسرایید