دروما د خاک، گل بابینه
بهار اوماه جومش رنگینه
ها زنه نسیم، کمونچه وا ساز
و رقص چمن نرگس کنه ناز
زلف نیلوفر اوفتا و در
پروانه سرمس بیه در و در
دامن صحرا د هزار رنگه
سوزسیل زاه چنه قشنگه
درخت نارنج کرده گل فاش
بلبل عاشق رازش بیه فاش
د سینه کمر شر شر اوه
آهو بی غصه د حال خوه
کشیه سرمه د چش مسش
لویا شرویی حنا و دسش
چی کوگه قدم، زنه خرامو
یارم چپه گل داره د دامو
د هر زمسو سی مه بهاره
شو تاریکم چراغی داره
(برگردان به فارسی ابیات بالا)
سر از خاک بیرون زده است گل بابونه
و بهار در حالی که پیراهنی رنگارنگ به تن دارد از راه رسیده است
نسیم در حال نواختن کمانچه و ساز است
چمن به رقص آمده و گل نرگس نازکنان به تماشا نشسته است
بدلیل بیرون افتادن زلف نیلوفر
پروانه سرمست و در به در گشته است
دشت و دمن رنگارنگ شده
و رنگین کمان زیبایی خودنمایی می کند
درخت نارنج گل کرده
و راز بلبل هویدا شده است
صدای شرشر آب در سینه کوهستان به گوش می آید
و آهو بدون غصه در حال خواب است
یار من به چشمهای درشت خود سرمه کشیده
و لبهای او هم رنگ شراب سرخ است در حالیکه به دستهایش حنا زده است
و همانند کبکی خرامان در حال قدم زدن با دسته ای از گل های زیباست.
دیگر هر زمستانی با وجود یار، برای من بهاران است
و در هر شب تاریک، چراغی روشن برایم از او پدیدار