لبریزم از نامردمی ها
چشم که دید
آتش فرا گرفت دل را
شب ها نگاهم به آسمان
تا ببینم لبخنده ماه
و چشمک ستارگان را
ستاره ها می رقصیدند دور ماه
ماه فقط می درخشید
من
پژمرده در حسرت
گذشت روزگار بدون روشنایی ام
کوتاه بود عمرِ شمعدانی های باغچه
رونق نداشتند زنبق ها
وقت رفتنم رسید
لالایی بخوان برایم
تا سفرم
توأم با آرامش باشد
کبری یوسفی
درود بی پایان محضر مبارک استاد بانوی بسیار محترم و ارجمند سرکار خانم یوسفی گرامی .. شاعری توانمند و هنرمندی فرهیخته .. بارها گوش و جان سپردم به اثری که با صدای گرم شما سروده شد و زیبایی شعر را دو چندان نمود .. همواره پاینده باشید و تندرست در پناه حق .. شما بی اغراق خود روشنایی ماه را در قلب و روح بزرگتان دارید که هزاران شمعدانی را در پرتو خود به شکوفایی می رساند ..
سلام ودرودهاااا برشما استاد بزرگوار زنده باشیدو عاقبت بخیر با خانواده ممنونم از نگاه پر مهر محبت شما وسپاسگزارم که همیشه سروده ام را دنبال میکنید استاد زیبا خواندید وزیبا گوش دادید سپاس فراوان ادرپناه خداوند بزرگ ومهربان باشید
سلام درود استاد بانو یوسفی گرامی بسیار زیبا بود سروده ی نابتان و زیباتر از ان دکلمه ی پر از احساستان که روح نواز بود و تحسین برانگیز مرحبا ، احسنت و دستمریزاد بانو پاینده باشید و همیشه در اوج
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
بسیار زیبا و دلنشین بود
دستمریزاد