📝وصال طبیعت...
سروده؛ سید امان اله درخشانی...
چند روزی روی کوهستان، سراب افتاده است...
بر دلِ هر تخته سنگی، نقشِ آب افتاده است...
در میانِ جنگلِ بی شاخ و برگ از دست باد...
در خمِ زلفِ درختان، پیچ و تاب افتاده است...
روی آوازِ چکاوک های مست از قطره ها...
قطعه ای موسیقی از، هر سازِ ناب افتاده است...
بر تنِ هر آبشار و، در حریمِ سبزِ باغ...
اشک های گاه و بیگاهِ، سَحاب افتاده است...
در ترنم های مرواریدِ باران، هر طرف...
زیر پای ناودان ها، بس حُباب افتاده است...
با نوای بلبلان، بر باور خیس زمین...
از دو چشمِ آسمان، گویی نقاب افتاده است...
روی گل شبنم فرو افتاد و بر گلبرگ ها...
قاصدک با یک پیاله، پُر شراب افتاده است...
آنچنان مست از لطافت، باغ و بستان گشته اند...
گو دعا بنموده اند و، مستجاب افتاده است...
رقصِ موسیقی، نوازش می کند گوش زمان...
بر طبیعت یک بغل، کنسرتِ ناب افتاده است...
*28بهمن ماه 1395...*
*✍🏻سید امان اله درخشانی...*
درودتان