سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید |
|
||||||||||||
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است. |
(خاک گردیده به پای بیسُتون) می گریم
لیلیِ بی هنرم رفت و مرا عاقل کرد
گرچه در خلوتِ خود تا به جنون می گریم
دست از این دلِ خونین شده ام بَردارید
که چرا سُرخ تر از لاله فزون می گریم
خنده ای کرد چنان پیکر من خاک اُفتاد
مثل باران "شده ام" لیک زبون می گریم
قصّه ی عشق و حقیقت شده بازیچه ی دست
خارج از شعر و غزل های متون می گیرم
گفته بودند که عُشّاق " چوروحی به دو جسم"
حال ، چون روحِ ز تن گشته برون می گریم
پادشاه است که درد دل من می داند
مثل "سربازِ" شکسته سرنِگون می گریم
چشم بگشا و بخوان این همه ابیات مجید
که چه غمگین به نوای ارغنون می گریم
سلام و احترام
دلگویه ی بسیار زیبا و غزل شیوایی نگاشتید مرحبا
قسمت های از وزن خارج شده ی شعرتان به نظرم اینگونه 👆برطرف می شود و در یک قسمت ضرب المثلِ عشاق ( یک روح در دوبدن) را برعکس نوشته بودید که اینگونه درست تر به نظرم می رسد .
سرافرازباشید