دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر محمدزبیر براهویی (میم دادخواه)
آخرین اشعار ناب محمدزبیر براهویی (میم دادخواه)
|
در انتهای کوچه ی بن بستِ زندگیم
که امید آنجا به گِل نشسته است
رویا بر باد است
در ژرفنای خون و زخم و نا امیدی
بن بست کوچه تنگ تر می شود
روزنه ی امید شرحه شرحه شده
و باز بوی خون است
دل شقایق خون است
چه شد
هوا گشت سرخ
در کوچه ی بن بست زندگی
خون جوانی ریخت
و خیابان را رنگین کرد
از دست کوچه ی بن بست زندگی
دل پست و قلم مست شد
این چه مرامی است
که از چهار گوشه ی شهر
بوی نفرت و خون می زند بالا
و من آهسته نفس می کشم
که مبادا هرگز
دیو فاجعه بیدار شود
و مرا از زندگی منع کند
این رسم من نیست
مرام ما چیزی دِگر است
از آن گوشه ی شهر
خبری به گوش می رسد
که کبوتر در قفس است
و قناری در آخرین نفس است
این چه جهانی است
که همه چیز دارد جز آرامش
و من
نمی خواهم زنده بمانم
زمانی که زندگی نمی کنم
در این برگه ی خون آلود
از این دفترِ مرگ
زندگی به یغما رفته
چه خیری در این فلاکت است
که من نمی دانم
|
نقدها و نظرات
|
سپاس | |
|
متشکرم استاد یوسفی | |
|
درود بر شما شاعر فرهیخته جناب وندی عزیز سپاس گذارم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
نومید و زیبا بود