آن محمد که بود
که جهانی در هیبتِ خلقت وی مانده
و من مدهوشم همواره در رویای او
به راستی آن محمد که بود
که خلق عالم می شوند فدای او
و ابلیس با آمدنش و پیام آوردنش
تا به امروز به خود می لرزد
آن محمد که بود
که مبرا بود از خیانت و نفاق و خوی بد
و پرچم صلح و آزادی و برابری را
به بشر دیروز و امروز هدیه داد
کلام بکر وی بوی ریحان می داد
و پیام آور آفریننده ی ریحان بود
آن محمد که بود که با گذشت یک هزار و اندی
هنوز که هنوز است
مشتاقان وصال وی بر نام او بوسه می زنند
و بر درگه خدای او سجده می زنند
و مفتخرند که رهرو راه راست محمد اند
آن محمد که بود و چه کرد؟!
که چنین عاشقان حقیقیِ او به طرز جنون شدند
وز شنیدن نامش که درودها باد بر روانش
اشکِ شان از گونه ها بسان آبشاری خروشان می چکد
و شوق وصال وی را در روز رستاخیز دارند
و من عجب در هیبت این عشق آتشین مانده ام
تو چه کردی محمد؟ تو که بودی محمد؟
چه سرّی است در نامت؟ آخر این چه راز مبهمی است؟!
که عشق از این نام سرازیر است
و معشوق پنهان را نادیده مجنون گشته ایم
آن محمد که بود! که امّتش با افتخار
خود را جان فدای ناموسش می کنند
آن محمد که بود و چه ها با این بشر کرد!؟
که اسلام را با همان همراهان همیشه همراه اش
به ابر قدرتی بزرگ با پرچم دوستی تبدیل کرد
چه پاسخی می توان داد به ذهن پرسشگر
جز آنکه محمد سه چیز در خود نداشت:
بخل - کینه دوزی و خشم
و سه چیز را دارا بود:
سخاوت - صلح جویی و مهربانی
این سه سرّ از هزاره رمز های محمد اند.
*شاعر: محمدزبیر براهویی(میم دادخواه)
آذرماه 1397 خورشیدی
بسیار زیبا و دلنشین بود
بر محمد صلوات