کوچکی اما کوچه گردی در این خیابانی
در بی امیدی می نشینی به تنهایی
و میبینی مردی مست و مردمی پست
مستی چشمانت می کند دل را پر از لرز و ترس
ترسی که نمیفهمد معنای دست های سرد
می نشیند بر روی شاخه های سرو سرد
گفتم که می ترسم از این ترس تلخ
از این کوچه های تاریک و سرد
از این دنیای پر درد
از این آدم های بی درد
گفتی کوچه گردم و میترسم از کوچه ای تنگ
آدمیان می آیند و من میشوم دلتنگ
گرچه دل می شود از نگاه آنان پر ننگ
اما دیده هایشان پر می کند دل را از آذرنگ
در این غربت و حیرانی
به تنهایی می نشینم زیر هوایی و سمایی
فلک و گردون و عرش و این طاق
می شنوند نغمه های گریه آور صدایم
اما هنوز نمی کنند آنها صدایم
قطره های باران می نشینند بر روی شانه هایم
و تو به آهستگی می نشینی کنار آژیانه هایم ..
و گویی چرا می کنند آنها رهایم
شب ها که می آیند کوچه ها می مانند و این کوچه گرد
من می مانم و می ماند این نغمه های سرد رنگ
این شب ها و این ماه و ستاره ها هم
نمی بینند رنگ دردهایم
دست کودک کوچه گرد از هوای سرد شهر پوسیده
رنگ عشق آدمیان در این خورجین درد پوسیده
اندوه حادثه ها بی عشق و علاقه در قلب هایمان نهفته
آنگاه که واژه هایمان بوی گند گرفته..
#جلال_ژاله
کوچه گرد خیابانی
موثر و زيباست