در پاسخ به سوالِ حسبرانگیزِ «عریضهای ندارید؟» استادِ فرهیختهی سایت شعر ناب، جنابِ استکی بزرگوار که از مسافرانِ اربعینیِ کربلا، در سال ۹۷ هستند:
فضای دشتِ نینوا، پر از نوای عاشقی است؛
نمای زخمِ کربلا، شکفته چون شقایقی است...
درونِ سینهام تپد، تبِ حریم و حرمتش؛
«عریضهای» ندارد این دلم؛ به جز، زیارتش...
تو ای مسافرِ حرم! سلامِ دل، به او ببر!
به جز صفای سینه را، نخواهد این دلم، دگر!
بگو برای دیدنش، به رنگِ خون شده دلم!
به سانِ جامِ ارغوان؛ خُمِ جنون شده دلم!
بگو هوای ابری دلم، پُر از، تبِ غم است؛
کبوترِ وجودِ من، اسیرِ بندِ ماتم است...
بگو که خسته شد دلم، از این جهانِ چون قفس؛
به جز تبِ محبّتش، نمیتپد، در این نفس...
جز او، برای عاطفه، گلی زِ جان، نچیدهام؛
جز او، برای «حسّ دل»، سرودنی، ندیدهام...
نهانِ دفترِ دلم، زِ هر کسی، زدودهام؛
سرودِ عاشقانهای، برای او سرودهام...
دوای زخمِ قلبم و، شفای سینهام، حسین؛
دمای مهرِ جانم و، صفای سینهام، حسین...
سلامِ من رسان به آن، عموی دشتِ نینوا!
ابوی فاضلِ حرم؛ رشیدِ صحنِ کربلا!
به آبِ تشنهای که دل، دهد برای عاطفه؛
به دستِ نخلِ باورش؛ به قلبِ پای عاطفه...
ضریحِ او ببوس و کن، دمی دعا، زِ جان، مرا؛
که تا بیایم و شود، غمِ دلم، زِ من جدا...
شود، «نهانِ حسّ جان»، پر از صفای مهرِ او؛
حرارتی بگیرد این، دل از دمای مهرِ او...
***
سلام بر دلِ ربابِ نازنین؛ به اصغر و،
به اسوهی شکیب و صبر، زینب و، به اکبر و،
به هر کسی که از صفا، تپیده نبضِ بیعتش!
به هر دلی که از وفا، دمیده وردِ غیرتش!
حبیب و حرّ و هر کسی، که کرد، یاری حسین؛
فدای راهِ او شد و، رسید تا، به حورِ عین...
زهرا حکیمی بافقی (الههی احساس)
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً؛ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ
وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ؛وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
التماس دعا