چهارشنبه ۲۸ آذر
|
دفاتر شعر حسن مصطفایی دهنوی
آخرین اشعار ناب حسن مصطفایی دهنوی
|
« بلبل شيدا »
اي فدايت ديده ي بيناي من
اي به يادت هِي هي و هِيهاي من
پا برهنـه در بيابانـت دَوَم
خاري آنجا كي رَوَد در پاي من
بلبل باغ جنانـم كي رسـد
در جنانـت بلبل شيداي من
عقلم از معنا ، به علمت پي بَرَد
گم نـشد اين عقل پُـر معناي من
منزل و مأواي من، زُلف تو بود
رفت از دستم چرا مأواي من
وِرد من در روز وشب ،ذكر تو بود
روز روشن بود ، آن شبهاي من
سر بدادم رو به سويَت اين صدا
رو به سويَت بود اين آواي من
ابر رحمت دشت وصحرا سبز كرد
پس چرا نايد،در اين صحراي من
چشمم از نظاره ات سيري نديد
چون نـبيند چشم برق آساي من
عقلم از راهت دَمي غفلت نكرد
ديو نفس آمد ، سر اين رأي من
گِرد اطراف جهان مي ديدمت
پس چه شد ديد جهان پيماي من
جاي من دنيا كه در اين خاك بود
آخرت آيا كجايَـس جاي من
آرزويم باغ خلد2 است و بهشت
غرق گشتم در آرزو بي جاي من
بود موسي(ع)گرچه در سينا و طور
طور من باشد ، كجا سيناي من
گرچه عيسي(ع)زنده ميكرد آدمي
زنده نـتوان شد ، دَم عيساي من
آمدم دنيا ، زِ دنيا مي روم
غير از اين نَبْود، مگر معناي من
آهِ آتشبار من شبها چه بود
بـي اثـر بُـد ، آه آتش زاي من
آهِ من امـروز تأثيرش نـبود
پس چه تأثيرش بُوَد فرداي من
غافل از حكمت نگشتم يك دمي
گرم اجرا بود سر تا پاي من
داد و فرياد من از غوغا3 چه شد
پس چه تأثيري كند غوغاي من
آتـش قهـر الله شعلـه زد
شعله اي بـر زد زِ سر تا پاي من
قامتم بيهوده در آتش نـسوخت
روز روشن شد ، شب يلداي من
آتشي سر زد كه كوه طور4 بود
تا مگر فرمان بَرَد موساي من
كي نفس در سينه،صافي مي شود
تا چه سينا باشد اين سيناي من
چشمم از اول به علمت، پي بِـبُرد
علم جو شد ، ديده ي شيداي من
چشم من اول زِ خود ظاهر نـشد
لطف تو ظاهر شد از سيماي من
آتش عشقـت مـرا ديوانه وار
رانـد بيرون از خوديـتهاي من
ظلم دشمن،گر به من شد حمله ور
خَم نـشد اين ابروي ميناي من
بار الها اين چه ظلمي بُد كز آن
سنگ مي بارد براين اعضاي من
قامت رعنايم از آتش بـسوخت
در كجايَـس معني فرداي من
گرحسن صوت وصدايش با تو بود
از تو مي بود اين صدا در ناي من
٭٭٭
1- صوت و آواز – سخت عجيب
1- پناهگاه- مسكن 2- جنان 3- هيجان – شور و فرياد 4- كوهي كه حضرت موسي براي مناجات به آن مي شد
1- حنجره
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا بود
جسارتا مصرع دوم تضمین نیست؟