راز خوشبختی

میتوان از پی یک حادثه سرگردان شد
میشود از بد آن حادثه یک خاطره ساخت
میتوان عشق به یک خوشه ی گندم ورزید
یا که یک شاپرک از دست تو عاجز باشد
میشود از پی یک باد کمی ابری شد
و بگیرد دلت از پستی دنیای دنی
یا که بارانی و برفی شوی و
جز خودت شادی بسیار ببخشی به حیات
گاهی از دست غزالی
چرت ماتم بزنی
یا که با یک غزل از حادثه ای بگریزی
میتوان کفش دوزک را قاصد کرد
تا به معشوقه ز عاشق ببرد پیغامی
یا اگر قاصدکی با نسیمی آمد
خوش بداری دل از اینکه
لحظه ای یاد تو در خاطر یارت گنجید
میشود عاشق یاری شد که نیست
میشود هم با نگاهش قهر بود
میتوانی زلفکانش را ببافی در خیال
یا چو من هی بنویسی به یادش شعری
من ساعتم را کوک می کنم
تا که بیدار شوم
به وقت آواز خروس
به وقت تبسم پروانه
و به وقت طلوع میخک ها
میشود نگاه زیبا داشت
میشود سخت گرفت و تلخی کرد
میشود یک هوای خوب را
 لمس کرد و از آن لذت برد
راز خوشبختی دنیا
در نگاه من و توست