دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر غلامحسین خورشیدی متخلص به عارف
آخرین اشعار ناب غلامحسین خورشیدی متخلص به عارف
|
(سودای عشق)
غنچه ها هستند اما، کو که در گل وا شدن؟،
قطره ها هستند اما، کو که خود دریا شدن؟!
بگذر این عادات را، کز پی بیاید روز، شب،
هر شبی را نیست یارا، جرئت فردا شدن!
نی که هر رودی رفیقان، روی بر دریا بود،
نی که هر خنده مجالش، هست بر لب وا شدن!
دانه بسیار است اما، اندکی روید از آن،
هر نهالی را نیاید، فرصت رعنا شدن!
هر درختی، نوبت دیگربهارش، نیستی،
کز شکوفه تاج گیرد، در پی زیبا شدن!
هر که را یاران، به میخانه نمی دارند خوش،
هر لبی را نیست درخور، نوشی صهبا شدن!
ای بسا زیبارخی دیدیم، چشم آلوده بود،
چشم زیبا هست پر، اما کجا شهلا شدن؟!
گه چو دهقان دانه پاشد، خاک را گورش کند،
آری هر بذری که کاری، کوش تا پیدا شدن ؟!
واعظان حرف از ولاء، بسیار گویندی ولی،
هر سخنگویی نیابد، منصب شیدا شدن!
"عارف"ا شب روز، مردم در تجارت دیده ای،
زین میان اندک بیابی، عشق در سودا شدن!
غلامحسین خورشیدی(عارف)
97/4/20
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیبا و پر معنی بود