سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید |
|
||||||||||||
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است. |
کیست جز من، آنکه عمری، چشم در راهت نشسته؟
درود... درود... سیّد نازنین!
بسیار زیبا و سرشار از احساس؛ مخصوصا بیت پایان.
آفرین!
قالب شعر شما مثنوی است. به نظرم اگر چند بیت دیگر نیز با همین وزن و محتوا به عاشقانهتان اضافه کنید، زیباتر خواهد شد.
وزن شعرتان:
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن هست؛ البته در برخی از مصراعها، کمی از وزن خارج شدهاید. صرفا جهت همفکری، براساس احساس زلال خودتان؛ و براساس واژهها و افعالی که خودتان استفاده کردهاید؛ فقط اندکی برای روانی وزن، مصراعهایی را که از وزن خارج شدهاید، بازنویسی میکنم؛ و نیز اندکی نگارش متن شعر و افعال انتهای برخی از مصراعها را _هرچند خارج از وزن نیستند_، ویراستاری ادبی میکنم؛ حاصل کار را با شعر خودتان مقایسه کنید؛ اگر مایل بودید، به کار ببرید؛ زیرا، همیشه در هر شعری، احساس و زبان شاعر حرف اصلی را میزند.
عادتم بوده که چشمانم، به چشمانت بیفتد
آتش عشقم تمام عمر، بر جانت بیفتد
دستهایت را برای من تکان میدادی آن شب
با صدای خود، به قلبِ من، توان میدادی آن شب
گردِ خود میچرخی و، وانگه، مرا هرگز نیابی
گو که در هنگامهی رفتن، نه بیداری؛ نه خوابی
کاش، میشد، کاین درِ قلبت، به رویم باز باشد
دوستت دارم، برایم، فرصتِ اِبراز باشد
دوستت دارم نوشتم، سادهتر، از هرچه سادهست
هر لبِ سرخی که طعمِ آن لبانت را ندادهست
زیر پاهایت، اگر، احساسِ پاکِ من شکسته
کیست جز من، آنکه عمری، چشم در راهت نشسته
تیک نقد میزنم تا دیگر دوستان نیز زلال احساستان را بهتر بخوانند.
بسرایید به مهر!