« لطف حق »
تا كي به رأي و بينش مردم سلنتري دانش بجوي، كه گوي زِ ميدان بدر بري
حيف است عمر ، ريزه خور2 نان مردمي ناني بدست آر3 و عطا كن به ديگري
در انتظار حُسن كه باشي ، به من بگو مخلوق را كه نيست زِ حُسن تو بهتري
قانون حق شناسـي و اسـرار معرفـت بـنوشته شد ، به نام كتابات جعفري4
جعفر كه خود زِ سلسله ي آن محمد است آن گفته بهـر آدميان ، علـم بهتري
آن مذهبي كه در اثـر علم جعفر(ع) است مذهب ديگر بـر آن نـتواند كند برابري
بر جمله سروران جهان،گر چه سرور است عرفاني است و رتبه ي آن بِـه5 زِ سروري6
جعفر(ع) كه داور است،بر اين جمع شيعيان آن گفته مو به مو ، همه احكام داوري
او وارث و تكسوار ميدان علم بود مثلش ديگر كجاست و ميدان ديگري
جعفر(ع) كه از حقيقت حق، رهبري بشد بـر جمع شيعيان علي(ع) بود رهبري
گفتار آن به گفته ي يزدان ، برابر است گفتار حق بگفت: تو مشمار سرسري
زينجا چو بگذري ، نـتوان كرد چاره اي زينجا تو بايدت ، ثمراتـي بدر بري
روز ازل زِ فيض الله ، شدي چو ماه تا آنكه ماه رويي تو باشد مظفري7
اسلام اگر يكي است چرا چند مذهب است مذهب كجا قبول شد ، از فرد كافري
راهـي به منـزل بشريـت ، بجـو بشر تا جان خود زِ منزل شيطان بدر بري
در منزل بشر ، به يقين هست گوهري همت كن اي بشر ،كه تو گوهر بدر بري
هر كس زِ راه دين و حقيقت بدر برفت جز آتشي نـبود ، برايش هيچ مُيسري8
هركس به حرف حق و حقيقت نداد گوش در عاقبت بخورد زِ خود ، خون جگري
جانا به امر حق ، همه عمرت مدار كن بر غير حق روي ، تو گرفتار كيفري
ديوان اشعار 604 حسن مصطفايي
گر حق نـبود حق ، به صلاح بشر نـبود اصلاً نـبود علم و كتاب و پيمبري
اي نور چشم من ،سخن حق زِ من شنو كن پيروي به مذهب و آيين جعفري
حرف قديم وجنگ و جدل را فرو گذار بر حرف حق ،كسي نـتوان داد كيفري
جانا حقيقتاً به خدا گر تو پي بري بر صد هزار لشكر شيطان ، مظفري
كار زمانه در هم و پيچيده در هم است اين كار پُـر گره نَـبُوَد در برابري
اي نوگل زمانه و اي نورس زمين همراه من بيا ، به تو هستم ، برون بري2
راه دراز و صد خطرس در برابرت گر بـشنوي زِ من ، زِ خطر جان بدر بري
اين نكته ي بزرگ كه نامش برادري است فيضي بُوَد زِ نكته ي علم پيمبري
دردا كه اين طريقه نيكي،كه از حق است تبديل كرده اند به جور و ستمگري
عدل است كار نيك ونشاني زِ داوري است در بشر اين كار نيك ،مظهر هر داوري
تا مي تواني اي حسن ، از حق سخن بگو شايد زِ لطف حق ، بـرسد بـر تو داوري
٭٭٭
1- سر در گُم 2-كسي كه ته مانده ديگران را ميخورد 3- آوردن 4- امام جعفر صادق(ع) 5- بهتر 6- رئيس- پيشوا 7- پيروز 8- ممكن– آماده
1- نزاع و كشمكش 2- خارج كننده
زيبا و طولاني بود