پنجشنبه ۲۹ آذر
درآغوش آخرین باران پاییز شعری از محمدکریمی (پویا)
از دفتر ترنم زندگی نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۳ تير ۱۳۹۷ ۱۵:۵۵ شماره ثبت ۶۶۲۶۶
بازدید : ۵۵۱ | نظرات : ۱۸
|
دفاتر شعر محمدکریمی (پویا)
آخرین اشعار ناب محمدکریمی (پویا)
|
آسمان...
رنگ کبود
برتن بیمار خود
پوشیده بود
تک درخت من ،
زیر باران خزان
تهِ باغچه ی ما
برگها از تن اش
دریده بود.
تپش تند دلواپسی ام...
پای دیوار قلب خودم
می شنیدم
به تن نرم درختم
شعله ی غم..
خزیده بود
اشکهای هر دوی ما
خسته از عمر دراز باران بود
گرد و غبار سالها غربت و دوری
تن پژمرده ی روح مرا
گرفته بود
صدای خیس خورده ی حسرت و اندوه
گوش دیوارهای قلبم
پر کرده بود
.
.
.
به کدامین تقصیر تقدیر...
بار و بندیل می بستم؟
احساس بارانی چشمهایم
زیر پای درختم،
می کاشتم...؟
هوای مه آلود اشکم...
روی برگهای زردش،
می نگاشتم؟
چشمهایم
زیر یخ های غم و اندوهِ..
حوض فیروزه ای خاطره اش
می بستم؟
درخت من...!
نگاه آخرین باران پاییز ی ام
در دفتر خاطره ات،
سپید کن...!
پی نوشت:
وقت هایی که دلم می گیرد
برای دلم می نویسم
بیچاره دل من...!
چی می کشی از من؟
درون این سینه
تقدیم به دلهایتان،خدا کند هیچ وقت مثل من دلتان نگیرد
|
|
نقدها و نظرات
|
درود تان بانو الهه احساس سپاس از شعر زیبایی که از قیصر انتخاب کردید من به سلطان خراسان مدیونم خدا حفظ تان کند | |
|
درود استاد نوری عزیز از شاگردنوازی تان سپاسگزارم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درودبرشما
زیباقلم زدید