تو بودی شعر بود و من .....💦💦💦🦋
تو بودی شعر بود و من، نسیم، آهسته می خندید
تو بودی ماه بود و من، شتا، آهسته می جنبید
به چشمم زل زدی آن شب که گویی دوستم داری
تو بودی عشق بود و من ،بهار ،آهسته می رویید
گشادی سینه ات از غم ، بگفتی حرفهایت را
تو بودی درد بود و من، تنم، آهسته می پوسید
فقط تصنیف میخواندی که نوش روح من باشد
تو بودی نوش بود و من، روان، آهسته می نوشید
شدم معتاد لبخندت فزون تر خند ای جانم
تو بودی شور بود و من ،دلم ،آهسته می جویید
زدی دستی به قلب من که بوسم آستانت را
تو بودی لیل بود و من، جهان ،آهسته می چرخید
فشردی دستهایم را که ایمانم شود کامل
تو بودی دست بود و من، دلم ،آهسته می لرزید
بگفتی می بخور امشب که اینجا است یار تو
تو بودی خمر بود و من، درون، آهسته می جوشید
صدایت همچو بلبلها ،سرودی نغز می خواند
تو بودی حرف بود و من، زبان، آهسته می گویید
هوای قلبهای ما ،گهی تند است و گه آرام
تو بودی خواب بود و من، خیال، آهسته می کوشید
ندارد نظم، نبض تو، شده آشفته ،احوالت
تو بودی حال بود و من ،دلت، آهسته می کوبید
بگفتی دوستت دارم ولی زنده نمی مانم
تو بودی زجر بود و من، لبت، آهسته می بوسید
گرفتم دست سردت را فقط تصنیف میخواندی
تو بودی مرگ بود و من ، یدت ، آهسته می لولید
چو بستی چشمهایت را ، ندیدم جز تو من کس را
تو بودی هجر بود و من ، خدا ، آهسته می گریید
اگر روح غزل رفته تمام شعرها رفته
تو بودی روح بود و من ،غزل ،آهسته می نالید
#روح_الغزل
شکیبا درخشانی
🍃🍃🍃🍃🍃
چه زیبا سرودید
قلم زن خوبی هستید