مهتاب در آن سحرگه از سو افتاد
خورشید از آسمان به پهلو افتاد
آنقدر که ضربه یِ عدو سنگین بود
محراب هم از درد به زانو افتاد
------------------------
ای تیغ دریدی به جفا فرقِ ولا را
ویرانه نمودی حرمِ امنِ خدا را
یا رب به حقِ فاطمه از ریشه قلم کن ...
دستی که شکسته کمرِ آلِ عبا را
------------------------
خورشیدِ فروزانِ به محراب نشسته
ای ماهِ هلالی شده ی فرق شکسته
امروز نظر کن به فقیری که همه عمر ...
دل را به در چوبی ایوانِ تو بسته
-------------------------
با شدّتِ زخمِ سر نیایش میکرد
با فرقِ سرِ شکسته سازش میکرد
شک نیست اگر علی سلامت می ماند ...
از سهمِ خودش دوباره بخشش میکرد
-------------------------
یک دست صبا سوسن ، دست دگرش ساغر
یک جام پر از شهدِ ناب از خُم آن دلبر
گفتم چه خبر داری ... ای بادِ صبا ، گفتا ...
می گردم و می گویم امروز فقط حیدر
-----------------------------
ای فرق شکسته از رخ یار بگو
ای تیغ تو لااقل ز دلدار بگو
محراب ، تو مثلِ این دو تودار مباش ...
از فزت و ربِ کعبه یکبار بگو
-------------------------
قدر است و دوباره دهر ماتم دارد
خرداد شبیهِ جمعه ها غم دارد
امشب همه جا ذکرِ دل آرای شماست
انگار زمین فقط تو را کم دارد
مهران ساغری
97/03/14
# لیالی قدر....
درود مهربان برادرم
بسیارزیبا