دلبر شدی و دلبریت بی حساب نیست
اسبابِ این معادله رنگ و لعاب نیست
خاکی ترین مقامِ سپهرِ ولایتی
بیخود که اسمِ اعظمِ تو بو تراب نیست
رب مُجسّمی و مُحیطی به کاینات
در شهرِ علمِ تو خبری در حجاب نیست
گر حُبِّ تو به سینه نباشد که کافریم
بی اذنِ تو دعای کسی مستجاب نیست
کو آنکه بی رطب ز درِ خانه ات رَود ؟
کو آنکه از شرابِ تو خورد و خراب نیست؟
// دستی که داده خاتمِ شاهانه بر گدا
دستِ خداست یا یدِ بیضای مرتضا //
میخانه ی مَلک شده چشمِ خمارِ تو
ساقی شدی که باده شود بی قرار تو
آیه به آیه ی" نَبَأ و دَهْرُ و عٰادیات"
نازل شده به منزلتِ بی شمارِ تو
اصلاً خدا تو را ز فروغِ خود آفرید ...
تا بنگرد به صورتِ خود در عِذار تو
آدم به وجد آمد و نوح از شعف گریست
وقتی که قبرِ کوچکشان شد مزار تو
" تَبَّتْ یَدا " کسی که نخِ کینه بسته بر ...
دستانِ پینه بسته ی خدمتگزارِ تو
// باید شود به زعمِ نبی صاحبِ ولا ...
مردی که وصله میزده پاپوشِ پاره را //
تو فرق میکنی..کس و کارت فقط خداست
فرزندِ کعبه ای و حسابت ز ما جداست
ایزد فقط بخاطرِ تو کعبه را شکافت
این صحنه خود بیانگرِ باقیِ ماجراست
ما که شبیهِ اهل و عیالت نمی شویم
آب و گلی که خرجِ شما شد گرانبهاست
تو جلوه ی عبودیت خالصانه ای
امّا عبادتِ منِ بیچاره با ریاست
شرمنده ام اگر ز قُماش تو نیستم
تنها امیدِ آخرتم .. رأفت شماست
// ما را خدا به حُبِّ ولی کرده امتحان
در لا به لای زلفِ علی داده آشیان //
کم کم .. حدیثِ حیدر و زهرا به سَر رسید
کوچه به کوچه آمد و غم پشتِ در رسید
پیکانِ کینه ای که نوک اش تیز تر شده ...
از حدِّ انتظارِ علی زودتر رسید
آتش رواقِ منزلشان را احاطه کرد
زهرا دوید و پشتِ درِ شعله ور رسید
آنسوی دربِ خانه فقط تازیانه بود
آهی کشید و دستِ عُمر بیخبر رسید ...
دیگر صدای حرفِ کسی را نمی شنید
وقتی که میخ با لگدی تا جگر رسید
// در را فشار داده و ناگاه می کشید
حیدر به حالِ فاطمه اش آه می کشید //
ناری که بر سرای علی استوار بود
آثار کینه ورزی سگهای هار بود
هتّاکیِ حریمِ پُر از نورِ حیدری
توهین به ذاتِ اقدسِ پروردگار بود
شش ماه بود قلبِ علی بی قرار بود
شش ماه بود فاطمه چشم انتظار بود
عمداً مُغیره پهلوی او را هدف گرفت
فهمیده بود مادرمان باردار بود
طوری زدند تا در و دیوار شد یکی
اینها تمامِ نیّت شان اِنکسار بود
// این حدِّ از تنفُّرِ خصمانه بهرِ چیست ...
هر شب علی ز سختیِ آن ضربه میگریست //
لعنت به هر سه ظالم و لعنت به این مقام
لعنت به دورِ باطلِ این دهرِ بی مرام
دنیا بدون فاطمه .. دنیای ظالمی ست
یک ربعِ قرن خانه نشین میشود امام
دنیا بدون فاطمه .. یعنی که بعد از این ...
" با مردمِ زمانه سلامی و السَّلام "
با این همه اهانت و دشنام و افترا ...
سخت است زخمهای علی گیرد التیام
شیر خدا ز مدّعیان زخم خورده است
زخمی که شد نتیجه ی آن کربلا و شام
// اشکِ شبانه بر غمِ تلخش گواه بود
سنگِ صبورِ آن دل غمدیده چاه بود//
باید یکی بیاید و مهر آوری کند
با دستِ کوچکِ خودش افسونگری کند
باید یکی که منزلتش عینِ فاطمه ست
این روزها برای آلِ عبا مادری کند
سخت است کودکی با سن و سالِ کم ...
هم مادری نماید و هم خواهری کند
دُردانه ای زکیّه شده با سلاحِ صبر
باید سپاهِ فاطمه را یاوری کند
بی شک خدا ز گوهرِ بحرِ وجودِ خود
خلقش نموده مثلِ خودش دلبری کند
// او خاشعانه تر ز همه سائل ولیست
زینب مُریدِ حضرت حقّست و حق علیست//
سوداگران دوباره به بازار آمدند
این مرتبه به چشمِ خریدار آمدند
آنانکه شعله بر در کاشانه اش زدند
حالا چرا شبانه به دیدار آمدند ..؟
خَلقی که خائنانه بدهکار رفته بود
امروز زیرکانه طلبکار آمدند
بازارِ کاسبانِ خلافت کساد شد ...
از نو سراغِ حیدرِ کرّار آمدند
بی اشتیاق رختِ امیری به تن نمود
وقتی که دید از در و دیوار آمدند
// اَطوارِ این جماعتِ جاهل جدید نیست
دیر است و بر هدایتِ اینان اُمید نیست //
این شهر پُر شد از دَله دزدان بی حیا
زنهای بی دیانت و مردان زن نما
حُب خدا خلاصه شده در زبانشان
قاموسِ این قبیله گره خورده با ریا
لشکر کشیده دشمن و این سُست عنصران ...
از کوفه تا مدینه .. همه دست بر عصا
اندرزِ این خلایقِ از خویش بی خبر
میخ ست و میزند به سرِ سنگ مرتضا
شب تا سحر گوشه ی محراب ذکر اوست
" فَاغْفِر لَنا بِفضْلِکَ یٰا سٰامعُ الدُّعٰا "
// جمعیتی که رشته ی حق را گسسته اند
قلب تو نه .. که قلب خدا را شکسته اند //
"باشد علی خدا نه , ولی ناخدا که هست
بعد از خــدا بزرگِ همه ماسـوا که هست"
اصلاً جدای از همگیِ سلیقه ها ...
از مخلصانِ حضرتِ بَدرُالدُجی که هست
اصلاً قبول ... فاتحِ خیبر علی نبود ..!
در کارزارِ سختِ اُحُد لا فتی که هست
مولودِ کعبه بودن او هم .. دروغ بود ...!؟
پس این شکافِ واضحِ پشتِ غشا که هست
گیرم که کُلَّهُم ..همه تان حقِّ مُطلقید
او بعدِ مرگِ آن سه نفر ... مقتدا که هست
// وقتی که در اِراده ی حق ره نیافتند
با تیغِ کینه فرقِ خدا را شکافتند //
مردی که از اهالی افلاک برتر است
چشمش هنوز از غمِ آن روزها تر است
هرگز زمین نمیخورد از تیغِ نهروان
مردی که در نبرد ملقّب به حیدر است
افتادنش بخاک که از زخمِ تیغ نیست
کرّار زخم خورده ی طوفانِ دیگر است
سی سال غربتست و سکوتی ادامه دار
بی فاطمه غریبیِ او صد برابر است
با اینکه داغِ یاس ، زمینش زده ولی ...
خندیدنِ مغیره از آن نیز بدتر است
// بُغضی که تیغِ بر سرِ مولا نشانده است
روزی به آشیانه اش آتش کشانده ست //
دیگر کسی به نافله " یاهو " نمیزند
خرما به دوش پرسه به هر کو نمیزند
پروانگان به غربتِ خود نوحه سر دهید
شمعی که بی توان شده سوسو نمیزند
ای سائلان کوی علی .. کاسه بشکنید
او که برای شیر ، به شما رو نمیزند..!
اربابِ عزّتست و مُبرّا ز حاجتست
دستِ نیاز جز به درِ او نمیزند
این روزها .. طرزِ نگاههای مرتضا ...
با آخرین نگاهِ فاطمه مو نمیزند
// شمشیر زهر خورده به ابرو رسیده است
وقتِ عروجِ سرخِ پرستو رسیده است//
#مهران_ساغری
#عالیه_رجبی
#رمضان_۹۸
#لیالی_قدر
زیبا و بی نقص سروده اید
دستمریزاد