سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پاییز که از پنجره پیدا شد

        شعری از

        علی صمدی

        از دفتر بهترینم باش نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۷ ۰۶:۱۱ شماره ثبت ۶۵۷۰۷
          بازدید : ۵۳۹   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر علی صمدی

        پاییز که از پنجره پیدا شد
        انگار که صد غنچه ی گل وا شد
        صد رنگ به بازار بهار آمد
        پاییز که با نقش نگار آمد
        مهرش به دبستان تو پرچم زد
        آبان مرا عشق تو بر هم زد
        در مهر به پابوس تو آمد دل
        با دفتر و خودکار نو آمد دل
        سر مشق که دادی به تو دل بستم
        آهسته به تقدیر تو پیوستم
        سرمشق تو شد خط عبوری خوش
        در خاطر من رمز حضوری خوش
        با خاطره از مهر گذر کردم
        تا خش خشِ پاییز سفر کردم
        آبان شد و من فکر دبستانت
        در فکر همان چهره ی خندانت
        با یاد نگاهت شبِ دلتنگی
        آرام شدم در تبِ دلتنگی
        آنشب سر آن کوچه که من با تو
        درگیر شدم با دو سخن با تو
        چشمم که به چشمان تو مایل شد
        یک پرده نجابت به تو حایل شد
        لبخند زدی جان مرا آتش
        در شعله کشیدی به مکافاتش
        لبخند تو شد چشمه ی آغازم
        از پیله ی غم چاره ی پروازم
        پروانه شدم پیله ی آذر را
        پرواز شدم دفتر دیگر را
        اسمت شده سرلوحه ی این دفتر
        وابسته به چشمان تو شد آذر
        آنقدر که هی دور و برت رقصید
        هی آمد وهی رفت و تو را بوسید
        آنقدر که از فاصله ترسیدم
        از رفتن این قافله ترسیدم
        با خود نبرد نام و نشانت را
        انگیزه ی پاییز لبانت را
        در خون نکِشد جان و دلم بانو
        در گوشه ی ایوان دلم بانو
        من خسته ترین جام خراباتم
        دلبسته ی بی نام خراباتم
        من با نُتِ هر ساز تو میرقصم
        با نغمه ی آواز تو می رقصم
        آواز تو آتش زده بر جانم
        رقصانده به اطراف دبستانم
        این مدرسه شد قبله و درگاهم
        آشفته ترین شوق سحرگاهم
        اینبار به چشمان تو خوشبینم
        پاییز، به پایان تو خوشبینم
        پاییز، مرا باغ بهاری بود
        گیسوی پریشان نگاری بود
        پاییز، مرا آذرت عاشق کرد
        حیران دو تا دست شقایق کرد
        حیران همان رنگ دل انگیزش
        در ماه پر از آذر پاییزش
        حالا به دبستان تو می نازم
        دل در کف دستان تو می بازم
        با اینهمه توصیف که من کردم
        با جامه ی عشقی که به تن کردم
        نزدیک زمستان شد و باید رفت
        پایان دبستان شد و باید رفت
                                               
         علی صمدی آ.آ 
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر
        ۲ شاعر این شعر را خوانده اند

        علی صمدی

        ،

        محمدرضا زارع (م فریاد)

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۷ ۱۷:۳۴
        خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۷ ۱۱:۰۹
        درود برشما خندانک خندانک خندانک خندانک
        صحبت  پارکی ( صُبی )
        چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۷ ۱۵:۵۸

        شاعر گرانمهر
        جناب صمدی عزیز
        با سپاس بسیار
        از آفرینش این اثر ارزشمند که با درایت و دانندگی در قالب مثنوی به نظم نشسته است.
        لذت بردم
        کسب فیض شد
        سلام
        م فریاد(محمدرضا زارع)
        چهارشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۷ ۱۹:۵۷
        درود آقای صمدی گرامی خندانک
        مثنوی خوبی بود با وزن و قافیه ای درست خندانک خندانک خندانک
        و تعابیری زیبا و دلنشین خندانک خندانک خندانک
        شاد و تندرست باشید خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5